تمام دانه دانه زمین خوردن ها
از روزیست
که تسبیح ذکر تو پاره شود...
پ.ن:
مرا به یاد خودت دار؛ برای همیشه...
تمام دانه دانه زمین خوردن ها
از روزیست
که تسبیح ذکر تو پاره شود...
پ.ن:
مرا به یاد خودت دار؛ برای همیشه...
آتش سوزان است
اما نه به مقدار نبودن تو...
پ.ن:
دوزخ از دوری تو سوزان است...
نگاهم به در
از روزی که با رفتنت در به درم کرده ای...
پ.ن:
کی می شود که باز دلم با تو سر کند...
فکرش را که می کنم لرزه بر اندامم می افتد:
من نتوانم ذکری از تو بر زبانم آورم
و با حسرت به اطرافیان نگاه کنم که همگی ذکر گویند... " بـه عــزّت و شــرف لــا الــه الــا الـلّه . . . "
پ.ن:
و ما لی لا أبکی؟! و لا أدری الی ما یکون مصیری...
( و چرا گریه نکنم...؟! در حالی که از سرنوشت خود بی خبرم... )
مناجات ابوحمزه ثمالی - امام سجاد علیه السلام.
من که می دانم آخر این بنده را تنها نمی گذاری
بیا و زودتر تمام کن این غم ها را...
پ.ن:
با تمام غم ها
عشقت آتش زندگانیست...
قلمی که از تو مانده را که به دست می گیرد دلش آرام می شود،
اینجا تمام یادگاری هایت آرامش بخش است...
پ.ن:
"الا بذکرالله تطمئن القلوب"*
*قرآن کریم
تنها تو را ز دلم خواستم، نشد؛
آخر نشد که دلم با تو دم زند...
پ.ن:
تنها بمان؛
پیش چشم دلم بمان / تنها بمان...
یا سمیع! یا اسمع السامعین! ای خدای شنونده...!
بنده ای بیچاره در این گوشه ی دنیا کارش به آه و ناله کشیده است...
پ.ن:
خداحافظ ای خانه ی خوب او...
یا سمیع! یا اسمع السامعین! ای خدای شنونده...!
بنده ای بیچاره در این گوشه ی دنیا کارش به آه و ناله کشیده است...
پ.ن:
خداحافظ ای خانه ی خوب او...
من کجا و لیاقت لبیک
به دعای خدای هر دو جهان...
پ.ن:
ان شاءلله فردا صبح عازم سفر عمره مفرده هستم، لطفا حلالم کنید...
«...و ما کانَ رَبُّکَ نَسیّا»*
وای بر چون منی
که تو چنینی اما
من بیچاره مدام فراموش می کنم...
*سوره مبارکه مریم، آیه شریفه 64 «و پروردگار تو فراموش کار نیست»
تو که زمین با این عظمت را چنین بهاری می کنی...
خواهش می کنم:
حوّل حالنا الی احسن الحال
تعجب ندارد که هنوز باور نکرده ام سفر را
من کجا و خانه ات ؟!
راستی...
شاید بیچاره تر از من ندیده ای که چنین مسکین نوازی می کنی
خواستم بگویم
صد شکر، که فکر بیچاره ترین ها نیز هستی...
پ.ن:
چهار روز تا سفر مانده و چنین در حیرتم از تو...
پ.ن۲ :
حلال بفرمایید دوستان، ان شاءلله عازم مدینه منوره و مکه مکرمه هستم.
"فَفِرّوا إلی الله..." *
پس کجایی / ای بهترین پناهگاه؟!
* سوره مبارکه ذاریات، آیه شریفه 50
با تمام ادعای تبهرش در ریاضیات
هیچگاه نتوانست بفهمد
یک در کنار بی نهایت برابر است با بی نهایت...
پ.ن: ای کاش با تو خدایی شوم، خدا...
تو که باشی
". . . فَهو حَسبُه"(1) / فهو حسبی ...
(1) "وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ" ؛ سوره مبارکه طلاق، آیه شریفه 3
نه صرفا مخاطب خاص؛
که خاص ترین مخاطب عالمی... تو که چنین مخاطب قرار دادنت دلم را آرام می گرداند...
پ.ن:
الا بذکر الله...
پ.ن2 :
می شود دل آرامم شوی؟!
گاه احساس می کنی دلت گرفته است؛ اما نمی دانی دلیلش چیست
با خودت فکر می کنی، چیزهایی به ذهنت می رسد، اما نه...
+ باز احساس می کنی دلت گرفته است؛ و باز هم نمی دانی دلیلش چیست...
پ.ن:
با خودم فکر می کنم، چیزهایی به ذهنم می رسد، اما می گویم تو مهربان تر از این حرف هایی...
پ.ن2:
می گویند دلی که می گیرد را باید پیش تو آورد؛
"این هدیه را اگر نپذیری کجا برم؟!"جا خوش کرده اند این درد ها
در قلب هایمان;
همانجا که به ما گفته اند باید فقط حریم تو باشد!
چشم بند که ببندم
راهت هر چه نورانی باشد
نخواهم دید...
پ.ن:
می خواهم چشمانم را "تو" باز کنی...
چشم بند که ببندم
راهت هر چه نورانی باشد
نخواهم دید...
پ.ن:
می خواهم چشمانم را "تو" باز کنی...
أنیس
یعنی همدم
من لا أنیس له
یعنی کسی که همدمی ندارد
یا أنیس من لا أنیس له... ما جز تو را نداریم، دل های بی کسمان را تنها مگذار...
قال الصادق علیه السلام:
القلب حرم الله...
+ کـرم نـمـا و فــرود آ کـه خـانـه خـانـه ی تــوسـت . . .
کودکیم شکایت دارد
از این روزها
طفلک، مدام ناله می زند
گریه می کند
دست و پایش را بر زمین می کوبد
و با آن نگاه معصومانه اش
دلم را آتش می زند...
خدیا
به داد این کودک برس
که هنوز کودک است و مراقبت تو را می خواهد...
چشمانش را بست...
هرچند که می دانست تو می بینی،
اما همین که تو را ندید پایان کارش بود...
پ.ن:
بازی های کودکی به یادم آیند
چشمانم را در پشت درختی پنهان می کردم؛
گمان می کردم دیگر همبازی ها مرا نمی بیند...
کـویــر کـه بـبــارد دیـگــر کـویــر نـخــواهـد بــود . . .
مـی شـود اذن بــاریـدنـم دهــی ؟ !
پ.ن:
بگذار در هوای تو باران شوم، خدا...
+ دلــم "هـوای تــو" مـی خـواهـد . . .
با هر چیز خود را نمایش می دهی
و من
غرق در نمایشگاهت...
پ.ن:
در هر چیز و هر اتفاق نمایش می یابد
و ما غرق(غرق به معنای واقعی، همچون انسانی که همه اطرافش و حتی داخل وجودش را آب فرا می گیرد و غرق می شود!) در این نمایشگاه...
صد حیف که گاهی نمایش را نمی بینیم!
به منِ غمزده رخصت دادی
که به اندوه دگر ذکر تو بر لب آرم...
+ من کجا و ذکر تو بر لب آوردن...
+ چه غم وقتی تو پایان تمام رنج و دردی...
پ.ن:
هر چه از نعمت هایت بگیری باز هم باید شکر گویم
که گرفتن نعمتت نیز خود نعمت است...
فقط ای کاش حکمت ها را نیز نشانم دهی
نه این که ندانم حتما حکمتیست
"ولکن لیطمئنّ قلبی..."