بی تو
دلی که نفس های آخرش... ؛
بی تو به سر رسد این عمر دل خوشی...
***
امشب
به رسم عیادت... ؛
یک امشبی دوباره پایبندِ رسوم باش...
***
ای مبدأ شفا
دلم
بی قرار توست...
ای باوفا طبیب
دلم... ؛
(درد دوری است)
***
***
+دریافت کنید " به من رحم کن... بی قرارم... بیا... ؛؛ کجا بغضمو جا بذارم؟ بیا... " (شاعر؟؟)
گویا ماجرای من و تو
ماجرای آن رند و شیخیست که به یکدیگر رسیدند؛ رند گفت: حاج آقا خدمت نمی رسیم... شیخ گفت: من که قهوه خانه نمی آیم، تو هم که به مسجد نمی آیی، چگونه قرار است به یکدیگر برسیم؟!
راستی
می دانی به حضورت نرسیدن چه سخت است؟!
روز خوب :
دلم،
برای تو،
فقط...
ای انیس بی قراری دلم
پی نوشت:
"کم کم دلم از این و از آن سیر می شود" ( شاعر؟؟؟ )
آسمان را نگاه کنید آقا؛ چه پر بهاست،
از دلتان ستاره چیده است...
در نبودنت
زمان به سر رسد،
زمین به آسمان رسد...
السلام آقا جان
شب شبی رؤیاییست
همه جمعیم، ولی؛
بزممان کامل نیست...
پ.ن:
السلام آقا جاندل من بی تاب است
چشم، الان؛ می رسم خدمتتان؛ اندکی صبر کنید...
دل من در راه است...عید میلاد مولا مبارک باشه...
التماس دعا.
هوایی شما شده
ولی
سکوت می کند
دلم...
پ.ن:
دل نبستنم عذاب می شود،
دوباره آفتاب می شود،
دوباره ماهتاب می شود،
ستاره می شود؛
بمان، بمان...
زمین
به یُمن بودنت
دوباره آسِمان شود ...
پ.ن:
به یُمن بودنت
دوباره آسِمان نشین شویم...
می ترسم از روزی که گل پژمرده گردد؛ باغبان باز نگردد...
پ.ن:
جمعه جمعه پیر می شویم...
ماه
خورشید
ستارگان
...
این ها همه افسانه اند
آسمان - از ابتدا تا انتها - تویی و تو...
نه برای ما
که برای خاطر واژه هایمان
برگرد...
پ.ن:
واژه هامان تو را می خوانند، خودمان...
حالا که نیستی
دلم عجیب گرفته است...
و چه سخت است با چنین حالی از تو بخواهم که برگردی...
پ.ن:
دلم هوایی ندارد
ای کاش هواییَش کنی...
پ.ن2:
سلام من به تو ای صاحب دلم، صاحب زمان...
درد داری و من
بی غم و بی درد؛
آه...
پ.ن:
چه ساده می گذرم از کنار تو
وقتی که آسمان دلت پر از غم است...
پ.ن2 :
"حجم تنهایی تو بیشتر از بودن ماست..." ( شاعر : ؟؟؟ )
دلم تو را خواست؛
نیامدی / گرفت...
پ.ن:
باز هم غروب جمعه ای بدون تو؛ دلم گرفت...
عمریست که بی نور دیده گشته ایم؛
خداوندا! نگاهی...
پ.ن:
خوشا آن دم که روی یار بینُم...
زبان که هیچ
حتی این نوشته ها نیز
مقابل چشمانت کم می آورند...
پ.ن:
سلام بر تو ای حاضر...
هوا سرد است؛
اتفاقی که یک عمر در نبودنت تکرار می شود...
پ.ن:
دلم گرما می خواهد
گرمایی از جنس دیدارت...
خوش به حال آن که این روزها فرهاد توست
شیرینیت به دلش نشسته و
دلش شیرینش، شور می زند؛ در هوای تو...
شما که خواهید
سربازی و شهادت در راهتان نیز برای چون منی ممکن خواهد شد
+
ای کاش با نگاهتان
منِ بی سر و پا
بی سر و پا گردم؛
ای کاش...
شما که نباشید
باران شهرمان
بر جهنم می بارد!
پ.ن:
مولا
کجایید؟!
جهنم کافی نیست... ؟!
گاه به زمین زیر پایم حسادت می کنم
او دور تو می گردد
و من...
- کجایی خورشید؟! -
پاییزی بودم
پاییز رفت
زمستانیم کن
می خواهم زیر برف ها نیز همینجا بمانم
تا بیایی
بهار...
پ.ن:
کاش که لطف تو شامل حالم گردد و رخصت ایستادنم دهی...