بهشت را برای چه بخواهم؟
من تو را می خواهم
حتی اگر خبری از بهشت نباشد...
خدایا
خسته شده ام
از این که گاهی با تمام وجود تو را می خواهم
و گاهی غفلت می کنم
کمکم کن
شعر هایم را
یک به یک - برای تو - می نویسم
می گذارم کنار تاقچه
تا شب ها که به تاقچه اتاقم سر می زنیحتی فکر لحظه ای دوری تو هم دق می دهد مرا
خواهشی دارم از تو
که درک حضورت را از من دریغ نکنی
ای همراه تمام لحظات من
خودت می دانی نیت را
به خودت می سپارم
هر چه صلاح می دانی همان کن
خدایا
بهشت نمی خواهیم
این را هر جایی که می خواهی بنویس
فقط تو را می خواهیم!
این قلم چه سود دارد وقتی بدون تو باشد
وقتی تو از پشت آن پیدا نباشی
وقتی که هیچ دستی را به تو ندهد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
توکل بر تو.
دستانم را بگیر
با خود به اوج آسمان ها ببر
از این نفس زمینی خسته شده ام
مولا
دلت که می گیرد
برو سراغ یک چاه
و از ما به چاه شکایت کن
اما بدان از روی دشمنی با تو نیست این ها...
به عزت و جلالت قسم ای مولایم
اگر هزاران بار مرا برانی از درگاهت
هیچ وقت دست از التماس تو برنمی دارم
( برگرفته از بخشی از مناجات ابوحمزه ثمالی )
"عشق" که باشد دیگر همه چیز تمام است
عقل و احساس هر دو قد خم می کنند
و خودت را که می نگری سر تا پا در خدمت معشوقی
خدایا! می گذاری عاشقت شویم؟!
سهم من نیز همین شده است
تعریف های این و آن را بشنوم
و از دوری کربلایت دق بخورم
مولا! می شود یک شب جمعه...؟!
دوست دارم قدمم ثابت شود در راه تو
کنار حسین(ع) و یارانش
اما خوب می دانم
بدون کمک تو نمی شود...
وقتی راه گریه ام بسته می شود
احساس می کنم خلع سلاح شده ام!
"ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء"
روز محشر اگر شفاعتت نصیبم نباشد
اقل عذابم به دست تو باشد
یا اباعبدالله