نبودی
تا ببینی / بی تو
چه خاموش / نفس نفس زدم
. . .
می ترسم
می ترسم مانند اصحاب جدت نباشم
قبل از پایان نماز تو
با رنج این تیر ها
از پا افتم...
پی نوشت:
در کربلا
تا نماز مولایش تمام نشده بود از پا نیافتاد
دست بر نمی دارد
از سر من
خیال تو
کجایی آخر آقای مـــــــــن...
می دانیم که شاهد و ناظری
چه می شود
غایب می پنداریمت
و دور از چشمانت...
پی نوشت:
کاش نبینی کارهایمان را
کاش دلت نشکند
یابن الزهرا...
وقتی
دل هایمان
تاب با او "ماندن" را ندارند
چه انتظار است از چشمانمان...؟!
درد
به گلویمان رسیده است
... بیا و این بغض را بشکن / یابن الحسن
دیگر
نمی گذارم
تو هم / مانند پدرت
تنها قدم برداری...
... / در کوچه های مدینه / ...
پی نوشت:
بانو! نمی دانی همسرت بعد تو چه تنها شد ؛ و حال فرزندت چه تنهاست ...
سال ما
فقط / با تو
"نو" می شود
یابن العسکری
پی نوشت:
منتظریم هفت سینمان را تو بچینی؛ نمی خواهی سر سفره ما بیایی . . . ای بزرگ خانواده؟!
چه سخت می گذرد
دیدن روزگاری که
چشمانش
از دیدن تو
کور است
( عزیزٌ عَلیَّ أن أَرَی الخلقَ و لاتُری؛ سخت است بر من که مردم را ببینم و تو را نبینم .. . . دعای ندبه . . .. )
باز هم نوروزمان بدون تو گذشت
و باز هم
روزمان
"نو" نشد!
پی نوشت:
یادت می آید سال گذشته را؟! می خواستیم نوروز آینده را با او جشن بگیریم... می خواستیم دیگر روزهایمان "کهنه" نباشند!
با بهاری که می گویند کاری ندارم
بگذار پاییزشان را بهار صدا کنند
اما
یک روز
بهارمان
می آید...
الهم عجل لولیک الفرج
حالا دیگر
عالم مانده است و
جانی
که ترس است
در نبودت
بر لب آید...
تمام رنج ها را تحمل کرد
آخر می دانست
یک روز
می آید
دوای درد پهلویش...
پی نوشت:
أین معز الاولیا و مذل الاعداء؟!
غروب ها
همه رنگ دارند
سرخ و نارنجی و زرد
اما نمی دانم
چرا
غروب جمعه ها
خاکستریست...
مجنون را بیاورید
تا ببیند لیلی مرا...
که هزاران نفر را
بی دیدن رویش
شیفته ی خود کرده است
این روز ها
در کوچه های کنعان
صدای پای باران می آید
گویی یوسفی در راه است...
شرمنده ایم آقا
آخر
دفتر اعمالمان
پر از قطرات اشک شما شده است
و شاید
پر از آه هایتان
بعد گریه ها...
می گویند
از دعای گربه سیاه
بارانی نمی بارد
اما می دانم
خدای من کریم است...
پس دعایت می کنم:
اللهم عجل لولیک الفرج
می گویند دنیا را نخواهید
اما به این حرف ها کاری ندارم
من دنیا را می خواهم
یابن الحسن... دنیای من تویی مولا...
گاه حس می کنم حکایتمان مانند کسی است
که در انتظار معشوق
چشمانش را به راه دوخته بود
اما
مدام از راه دور می شد...
برای دیدن امام زمانتان
چه سختی ها متحمل شدید بانو
حال آنکه ما
برای دیدن امام زمانمان
حاضر نیستیم حتی سختی کنار گذاشتن گناهان کوچک را کنار بگذاریم...
السلام علیک یا فاطمةالمعصومه
یابن الزهرا
دور دنیا را گشتیم
اما تو را پیدا نکردیم
انگار فراموش کرده بودیم برای یافتنت باید مدار زندگیمان حول تو باشد
و باید دور تو بگردیم!
چـــه انـتــظـــاری مــی کـشــد "کــعـبـــه"
بــــرای تـکــیـه گـاه تـــــــو شــدن...
الســلام علـیــکــــ یـا بـقیــةالـله فـی ارضـــه
ادعای انتظار می کنیم
اما دعای انتظار...
الهم عجل لولیک الفرج...
هزار و اندی سال برای من و تو صبر کرده است
و ما
حاضر نیستیم
برای او
لحظه ای مقابل گناه صبر کنیم...
چگونه ادعای سوادمان می شود
وقتی هنوز معنی دو کلمه "حضور" و "غیاب" را نمی دانیم؟
مدام برای فردی که حاضر است لفظ "غایب" را به کار می بریم
و برای خودمان لفظ "حاضر" ...
جشن می گیریم
اما هنوز هم در دلمان غم داریم...
فجر را جشن می گیریم
به امید روزی که
طلوع خورشید را...
زندگی در نبود تو سخت است
کاش
قبل این که من نباشم
ببینم که تو هستی...