به طعم گندم

با تمام تلخی همیشگی؛ گندم پدر هنوز روی خوشه است، روی خوشه هاست...

بسم الله الرحمن الرحیم
در نبود تو
می نویسم از برای تو
از برای گریه های شامگاه تو...

می شود برای ما دعا کنی
آن زمان که می چکد
قطره های اشک از دو دیدگان تو
بعد دیدن کار های ما،
در نبود تو...؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعر هایم
همه ناتمامند
آخر
در انتظارند تا "تو" تمامشان کنی
ای پایان خوش تمام آرزو ها . . .

آخرین نظرات

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدا» ثبت شده است

یک سال روزگار گشت

من نیز می خواهم

باز ،

گردم

سمت شما...


صلی الله علیکم ایها الشهداء


پ.ن:

ان شاءلله فردا عازم راهیان نور خواهم بود، لطفا حلال بفرمایید...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۱۹
امیر حسین

پرواز

نه بال می خواست

نه پر

زمانی یک ترکش کوچک کافی بود...


پ.ن:

هرچند که بی بال و پر ها از همان ترکش کوچک نیز محرومند...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۳۱
امیر حسین

دلم هوای نوشتن دارد

نوشتن از قدم هایی

که رفتند و باز نگشتند...


السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه، السلام علیکم یا شهداء...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۶
امیر حسین
دلم سخت محتاج هوایی برای نفس کشیدن است
شلمچه می خواهد
طلائیه می خواهد
فکه می خواهد
هویزه می خواهد
دوکوهه می خواهد
...

پ.ن:
هر جور تمایل دارید، بگذارید روی حساب پررویی، روی حساب زیادخواهی، روی حساب بیش از وسع خود خواستن
دست من نیست
دلم عجیب برای هواتان تنگ است ...
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۱۴
امیر حسین

شهر را به ما سپردند

و رفتند، برای دفاع از شهر...

شهر را به ما سپردند . . .


+سلام بر شهدا

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۳
امیر حسین

بال نداشت

اما از هزاران پرنده هم

بهتر پرید

و شهید شد...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۰۰
امیر حسین

گمانم

بعد مولا

این شهدا باشند

که بهتر از همه طعم فراموش شدن را می چشند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۱۳
امیر حسین

کاش نریزد

آبرویی که

          بهایش

               خون شما بوده است

ای / شهدا...


(@ ش ه ی د)

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۰۷
امیر حسین

چادرش را بوسه زد و گفت

یادت باشد

من

می روم

تا حجابت بماند

. . . و پرواز کرد!


پی نوشت: چه کرده ایم با شهدایمان؟!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۰۸
امیر حسین

شاید

نخواستی

آنجا - پیش حجت تو بر روی زمین

شهید شوم

و شاید

کار های مهمتری بر روی دوشم گذاشته ای

که باید تمامشان کنم...


پی نوشت:

سلام مجدد، بنده برگشتم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۴۶
امیر حسین

نور این سرزمین از خود نیست

از آسمان

نور می بارد

به زمین

در سرزمین نور...


السلام علیکم یا شهدا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۰۳
امیر حسین

شهدا...

می گویند دعوت کرده اید مرا

اما می دانم لیاقتش را ندارم

هر لحظه منتظر حادثه ای هستم

که مرا از آمدن باز دارد

تا بفهمم هنوز دعوت نشده ام...


پی نوشت:

قراره ان شاءلله فردا برم راهیان نور. اگه مشکلی پیش نیاد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۰۲
امیر حسین

برخی روی خاکند

اما از تمام دنیا پایین ترند

و برخی زیر خاک

و از تمام دنیا بالاتر...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۰۵
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

یه مدته می خوام باهاتون رفیق شم
 اما شهدا که رفیق بی معرفت نمی خوان... خودتون بگین؛می خواین؟!
آی شهدا... میشه دست رفیقتون رو بگیرین و نذارین نارفیقی کنه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۱ ، ۱۷:۱۶
امیر حسین
وای
وای بر من
وای بر ما
که از آنها جا ماندیم
:((
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۱ ، ۱۸:۰۱
امیر حسین
بسم الله الرحمن الرحیم

خواست برگردد
اما دید اینجا بوی غربت می دهد
اصلا او مال اینجا نبود، وطنش همان دو کوهه بود!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۱۷:۲۱
امیر حسین
بسم الله الرحمن الرحیم

سردار به جبهه رفت
اما به خاطر من و تو
بی سر برگشت

پ.ن: ما به خاطر او چه کردیم؟!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۱ ، ۲۱:۳۱
امیر حسین