چه زندگی یی شده است!
هر روز صبح عهد می خوانیم
و هر روز عصر عهد می شکنیم...
چه زندگی یی شده است!
هر روز صبح عهد می خوانیم
و هر روز عصر عهد می شکنیم...
در زندگیت
مراقب حیوانات درنده باش باش
چندیست که شهرنشین شده اند!
و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان
زیادیان و مروانیان هلهله کردند
کنار گودال
و کنار خیابان
الهم العنهم جمیعا
یادم نمی رود
تو همانی هستی
که وقتی دیدی بال و پر دلم شکسته است
آب و دانه اش دادی
و اجازه دادی در کویت پرواز کند
یابن الزهرا
تو را نمی بینم
و صدایت را نمی شنوم
اما باز هم دلم خوش است
چون می دانم حرف هایم را
گوش می دهی
و جواب
یابن الزهرا
فکرش را بکن
یک عمر انتظارش را بکشی
اما
بدون دیدنش بمیری
آقا... دلت می آید که چنین شویم؟؟
خودت را جای مولایت بگذار
با داشتن امثال من و تو
چه کم دارد از خون دل؟
گفت زمستان که شود گل نرگس می روید
حالا عمریست که زمستان شده است
اما او نمی دانست
تا بهار نشود
گل نرگس نمی روید
پرسیدم شغلت چیست؟
جواب داد: کشاورزی
_اینجا که چیز دیگری نوشته است
_آن شغل موقتیم است... آنجا بذر می پاشم، تا وقت درو پشیمان نشوم!
( قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : الدنیا مزرعةالاخرة ، دنیا مزرعه ی آخرت است )
حالا که آسمان ابریست
حال عالم را می بینی؟
عالم هم بیشتر از ما منتظر آفتاب است!
می دانم
خوب می دانم
ارزش یک پول سیاه هم ندارد این دل من
تو رایگان ببر
اصلا
تمام زندگیم هم روی آن
اگر جنس هایم را نفروشم می گندند
به پایت می افتم
خدایا
نگذار تباه شوم
خدا گفت به من سجده کنی
اما می دانم
من هم ممکن است مانند تو گمراه شوم...
وقتی سد ها را در زندگیت می بینی
جای انگشت کردن در سوراخ های آن
برای آنها سوراخ ایجاد کن
توکل
توبه
امید
تلاش
تغییر
و...
به هر تعداد که نیاز است
همین سوراخ ها سد را خراب می کنند!
وقتی زمین خیلی تیره می شود
برف
این روزگار سیاه را
زیر خود می پوشاند
اما
کاش احتیاجی به برف نبود
کاش
زمین را
کثیف نمی کردیم
شنیده بود باید خودش را در آیینه نگاه کند
تا بفهمد کیست
اما کسی به او نگفت آیینه های موازی
تو را بی نهایت بیشتر از آنی که هستی نشان می دهند
برگ هایمان را گناهان آتش زدند
حالا تو هم می خواهی تبر برداری؟؟
مگر این درختان نیم سوخته دیگر چه دارند که آن ها را قطع کنی؟
سرزنش کن،هر چه می خواهی سرزنشمان کن... اما از ما راضی شو
( لک العتبی حتی ترضی... ؛ مناجات التائبین امام سجاد علیه السلام )
حتی واژه ها هم
وقتی به تو نرسند
راهی بن بست می شوند
اصلا واژه یی که تو در آن نباشی واژه نیست!
واژه باید منتظر باشند
واژه باید بوی انتظار بدهد
واژه باید از تو بگوید
و الا
یاوه می شود!
باران رحمت تو
یک جرعه اش هم نجات بخش است
یک جرعه باران می خواهم!