دوباره آفتاب می شود،
دوباره ماهتاب می شود،
ستاره می شود؛
بمان، بمان...
زمین
به یُمن بودنت
دوباره آسِمان شود ...
پ.ن:
به یُمن بودنت
دوباره آسِمان نشین شویم...
دوباره آفتاب می شود،
دوباره ماهتاب می شود،
ستاره می شود؛
بمان، بمان...
زمین
به یُمن بودنت
دوباره آسِمان شود ...
پ.ن:
به یُمن بودنت
دوباره آسِمان نشین شویم...
آسمان خواستم،
یک سبد آسمان آوردی؛ تحفه برای دلم...
ایهاالعزیز! آسمان تویی، من خود تو را خواستم...
ای آسمانی ترین!
حالا که گفته اند باید عاشق شوی،
چه کنم با دلی که حسرت تو دارد...؟!
نگاهم به در
از روزی که با رفتنت در به درم کرده ای...
پ.ن:
کی می شود که باز دلم با تو سر کند...
نه با قلبم، که من با دلم زنده ام،
و دلم نیز با تو... ؛
چه زندگی شیرینی !
+ @محمد خردپیشه - مسیر سبز:" می گویند وقتی قلب بزند یعنی : زنده ایی
قبول ندارم!
برای من اینطور نیست.
من وقتی دلم تپش داشته باشد زنده ام..
من با دلم زندگی می کنم نه با جریانات خون و هوا! "
آمـاده ی سـفـر بـودنـد
بـرای هـمـسـفـرانـش مـی خـوانـد . . ." هــرکـه دارد هــوس کــربـبــلا بـســم الـلــه " ...
... جـز تــو هـیـچ کـس بـغـضـم را نـفهـمـیـد !
از عــشــــق تـــــو
انـســــان هــا کـــه هــیـچ
تــمــام گــل ها مـی شــکـفــنــــد
ای عشق
کجاست
آن نور راه تو
این جاده ها همه امروز، شب شده ست...
در این شهر
سود با آنهاست
که کاغذی روی شیشه دلشان می زنند و می نویسند: " لطفا تقاضای نسیه نفرمایید "
و شــ ــقــ ــایــ ــق هــــا
هـــــــمــه صـفــــ کـشــیـده انــــد
در مـســــیــر تـــــ♥ـــــو
بـــه انـتـــظــــــــار . . .
وقـــتــی کــه تــــ♥ـــو مـقـصــد و مـقـصــود هــر پـرنــده یـی
بـا بـــال هـای شـکـــسـتــه نـیــز پـر زنـنــد
پـرنــدگـــان . . .
(ادامه مطلب حاوی تصویر)
زندگی کافی نیست
بندگیمان باید
بندگی از سر شوق
بندگی از همه اعماق وجود
بندگی از سر احساس و تفکر باید
بندگی یعنی عشق
بندگی عشق به معشوق و به معبود و به ممدوح تمام هستیست
بندگی عشق به هستی و تمام دنیاست
بندگی زندگی دنیاییست
و مگر چیست به جز "او" دنیا؟!
پی نوشت:
همه دنیا همه دنیا همه دنیای جهان و همه دنیای تمامِ خلق است...
کاش می دانستیم
که اینجا آمده ایم برای اثبات سه حرف...
"ع"، "ش" و "ق" . . .
پی نوشت:
عاشق کجا معصیت معشوق می کند...؟!
این دست ها
برای نوشتن
گرما می خواهند
آن هم نه هر گرمایی
گرمایی که از دل یار آمده باشد...
اگر عاشق یار شدی
و گواراتر از مرگ و دیدارش یافتی
به من نیز اطلاع بده
عاشق که شوی دیگر کارت تمام است
دیگر نیست می شوی
اگر معشوقت او باشد
نیستی ت تمامش شیرینی می شود
"عشق" که باشد دیگر همه چیز تمام است
عقل و احساس هر دو قد خم می کنند
و خودت را که می نگری سر تا پا در خدمت معشوقی
خدایا! می گذاری عاشقت شویم؟!
عشق است حسین ع،
اما...
مگر از "عشق" هم سر می برند؟!
مگر "عشق" را زیر سم اسبان می گذارند؟
مگر "عشق" را بالای نیزه می برند؟؟!
خدا لعنتت کند ای شمر