او
حتی صدایم هم نکرد
نشنیده دلم را ربود
ندیده مرا آواره کرد
بدون این که صدایش را بشنوم با او حرف زدم
با من حرف زد
درددل کردم
سنگ صبورم شد
و من همچنان منتظر لحظه ای دیدار او، یا شنیدن صدایش...
او
حتی صدایم هم نکرد
نشنیده دلم را ربود
ندیده مرا آواره کرد
بدون این که صدایش را بشنوم با او حرف زدم
با من حرف زد
درددل کردم
سنگ صبورم شد
و من همچنان منتظر لحظه ای دیدار او، یا شنیدن صدایش...
ماجرای پیرزنی را شنیده ای که برای خرید یوسف با دو کلاف نخ رفت، تا بگوید من هم هر چه داشتم برای خریدنش آوردم؟
عکس ماجرای ماست
حتی همان دو کلاف را نیز حاضر نیستیم ببریم!
دلم را آتش زدی
دیگر بس نیست؟
نمی خواهی با یک نظر آن را خاموش کنی؟
چیز زیادی که نمی خواهم
فقط یک لحظه دیدن تو...
یابن الزهرا
آقا
راست است که می گویند ما که گناه می کنیم آبروی تو هم می رود؟
راست است که می گویند تو هم گریه می کنی؟
راست است که می گویند تو هم خجالت می کشی؟
آه :((
نمی دانم چه بخواهم از تو
بگویم نگاهم کن
از نگاهت شرمنده می شوم
بگویم نگاهم نکن
مگر من جز امام زمانم که را دارم؟
از من رو برنگردان مولا
اگر تو هم مثل من رو برگردانی
دیگر چه فرقی بین من و توست؟
آقا
از کجا معلوم جمعه ی بعد من باشم؟؟
بیا آقا جان، بیا :((
تو تیغ بیاور
و من گردناصلا این گردن اگر در اختیار تو نباشد چه سودی دارد ارباب؟!
چه زندگی یی شده است!
هر روز صبح عهد می خوانیم
و هر روز عصر عهد می شکنیم...
یادم نمی رود
تو همانی هستی
که وقتی دیدی بال و پر دلم شکسته است
آب و دانه اش دادی
و اجازه دادی در کویت پرواز کند
یابن الزهرا
تو را نمی بینم
و صدایت را نمی شنوم
اما باز هم دلم خوش است
چون می دانم حرف هایم را
گوش می دهی
و جواب
یابن الزهرا
فکرش را بکن
یک عمر انتظارش را بکشی
اما
بدون دیدنش بمیری
آقا... دلت می آید که چنین شویم؟؟
خودت را جای مولایت بگذار
با داشتن امثال من و تو
چه کم دارد از خون دل؟
گفت زمستان که شود گل نرگس می روید
حالا عمریست که زمستان شده است
اما او نمی دانست
تا بهار نشود
گل نرگس نمی روید
حالا که آسمان ابریست
حال عالم را می بینی؟
عالم هم بیشتر از ما منتظر آفتاب است!
حتی واژه ها هم
وقتی به تو نرسند
راهی بن بست می شوند
اصلا واژه یی که تو در آن نباشی واژه نیست!
واژه باید منتظر باشند
واژه باید بوی انتظار بدهد
واژه باید از تو بگوید
و الا
یاوه می شود!
کاش روزی نرسد که
من بمانم
و یک پنجره
و یک راه طولانی
و یک عمر تمام شده
در انتظار تو...
کاش این یلدای آخر باشد
خدایا!
خسته شده ام از یلدا هایی که خورشیدشان پشت ابر است
شعر هایم را
یک به یک - برای تو - می نویسم
می گذارم کنار تاقچه
تا شب ها که به تاقچه اتاقم سر می زنیپینوکیو!
آدم شو
آدم ها دنیایشان بدی دارد، اما کسانی چون علی(ع) هم دارد
پینوکیو!
آدم شو...
و کاری کن هر چه زودتر دنیای آدم ها به روز موعود برسد