( این اولین دو بیتی من هستش که منتشر می کنم، البته یادم نیست اولین دوبیتی سروده شده هم هست یا نه! )
اینجا دو دست و قلم ها از آن اوست
از داغ واقعه خوانم برای دوست:
زندان شده ست زندگیم در فراق تو
دیدار روی یوسف کنعانم آرزوست
( این اولین دو بیتی من هستش که منتشر می کنم، البته یادم نیست اولین دوبیتی سروده شده هم هست یا نه! )
اینجا دو دست و قلم ها از آن اوست
از داغ واقعه خوانم برای دوست:
زندان شده ست زندگیم در فراق تو
دیدار روی یوسف کنعانم آرزوست
او
حتی صدایم هم نکرد
نشنیده دلم را ربود
ندیده مرا آواره کرد
بدون این که صدایش را بشنوم با او حرف زدم
با من حرف زد
درددل کردم
سنگ صبورم شد
و من همچنان منتظر لحظه ای دیدار او، یا شنیدن صدایش...
وقتی زمین خیلی تیره می شود
برف
این روزگار سیاه را
زیر خود می پوشاند
اما
کاش احتیاجی به برف نبود
کاش
زمین را
کثیف نمی کردیم
حتی واژه ها هم
وقتی به تو نرسند
راهی بن بست می شوند
اصلا واژه یی که تو در آن نباشی واژه نیست!
واژه باید منتظر باشند
واژه باید بوی انتظار بدهد
واژه باید از تو بگوید
و الا
یاوه می شود!
باران رحمت تو
یک جرعه اش هم نجات بخش است
یک جرعه باران می خواهم!
کاش این یلدای آخر باشد
خدایا!
خسته شده ام از یلدا هایی که خورشیدشان پشت ابر است
شعر هایم را
یک به یک - برای تو - می نویسم
می گذارم کنار تاقچه
تا شب ها که به تاقچه اتاقم سر می زنی