به طعم گندم

با تمام تلخی همیشگی؛ گندم پدر هنوز روی خوشه است، روی خوشه هاست...

بسم الله الرحمن الرحیم
در نبود تو
می نویسم از برای تو
از برای گریه های شامگاه تو...

می شود برای ما دعا کنی
آن زمان که می چکد
قطره های اشک از دو دیدگان تو
بعد دیدن کار های ما،
در نبود تو...؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعر هایم
همه ناتمامند
آخر
در انتظارند تا "تو" تمامشان کنی
ای پایان خوش تمام آرزو ها . . .

آخرین نظرات
به گل فروشی رفتم
باز هم تمام گل ها گران بود، به جز زیباترین و خوشبو ترینشان
هنوز هم کسی خریدار گل نرگس نبود...

السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان.

http://mihansalamat.ir/up/images/xdwzae632uwzekmvt5f3.jpg

پ.ن: ببخشید که این مدت نبودم، رفته بودم سفر.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۱ ، ۰۰:۲۲
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

یه مدته می خوام باهاتون رفیق شم
 اما شهدا که رفیق بی معرفت نمی خوان... خودتون بگین؛می خواین؟!
آی شهدا... میشه دست رفیقتون رو بگیرین و نذارین نارفیقی کنه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۱ ، ۱۷:۱۶
امیر حسین
وای
وای بر من
وای بر ما
که از آنها جا ماندیم
:((
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۱ ، ۱۸:۰۱
امیر حسین
از تمام دوستان وبلاگ نویس برای شرکت در موج وبلاگی "حضرت محمد(ص) رسول رحمت" دعوت می شود.
ان شاءلله همگی در این راه قدمی هرچند کوچک برداریم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۱۷:۲۲
امیر حسین
بسم الله الرحمن الرحیم

خواست برگردد
اما دید اینجا بوی غربت می دهد
اصلا او مال اینجا نبود، وطنش همان دو کوهه بود!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۱۷:۲۱
امیر حسین
"من" و "تو" از "او" چه می دانیم؟!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۱۷:۲۰
امیر حسین
چادرش را سر کرد
پرسیدم کجا می روی؟!
گفت: مگر نشنیده ای شهید آورده اند؟؟ شاید جگرگوشه ی من هم بین آنها باشد
از در خانه بیرون رفت.
و بعد از چند ساعت گریه کنان برگشت؛
باز هم...
:((

***مسابقه مینیمال نویسی جبهه جهادگران مجازی؛ هشت سطر دفاع مقدس
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۱۳:۵۵
امیر حسین
به دنیا آمد
پرستار از اتاق آمد بیرون و بابایش را صدا کرد، اما...

بزرگ تر شد
کم کم حرف زدن یاد گرفت و بابایش را صدا کرد، اما...

مدرسه رفت
دانشگاه رفت
ازدواج کرد

اما هر چه بابایش را صدا کرد جز یک قاب عکس چیزی ندید...!
***مسابقه مینیمال نویسی هشت سطر دفاع مقدس جبهه جهادگران مجازی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۱۲:۵۸
امیر حسین
بسم الله الرحمن الرحیم

خودمانیم
مگر چه دیده اید از سرور عالمیان؟!
جز نیکی دیده اید؟
شما همان یهودیانید که در زمان خود او سعی می کردید او را رنج دهید
همان بنی اسرائیل
همان کسانی که خدا در قرآن در موردشان گفت: "... و ضربت علیهم الضله و المسکنة و باءو بغضب من الله، ذالک بأنهم کانوا یکفرون بئایت الله و یقتلون النبیین بغیر الحق، ذالک بما عصوا و کانو یعتدون"
"... و بر آنها ذلت و خواری ضرور و مقدر گردید و چون دست از عصیان و ستمکاری برنداشته به آیات خدا کافر گشتند و انبیا را به ناحث کشتند دیگر بار به خشم و قهر خدا گرفتار شدند."
(بقره،61)
آری
شما همان بنی اسرائیلید که به ذلت و خواری دچار شدند، و این خواری را ثابت کردید.
همان هایید که پیامبران را کشتید

اما بدانید
یک روز با فرزندش انتقام تمام کار هایتان را میگیریم...
منتظر باشید!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۱ ، ۲۲:۲۲
امیر حسین
بسم الله الرحمن الرحیم

سرورم
خوب میدانی
هرچقدر هم توهین کنند جایت در دل های ما قرص تر می شود
تمام این توهین ها به خاطر این است که نمیتوانند مقابل تو دوام بیاورند
از همان زمان زندگیت این ماجرا ها شروع شد
و همچنان ادامه دارد
کتاب می نویسند، کاریکاتور میکشند، قرآن آتش می زنند، فیلم می سازند و...
اما نمی دانند
که تنها راه رستگاری تو هستی و راهت
و نمی دانند که شقاوت خودشان را نشان می دهند با این کار ها

پ.ن: الهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد، و آخر تابع له علی ذالک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۱ ، ۲۲:۰۸
امیر حسین
بسم الله الرحمن الرحیم

چقدر بیخیال شده ایم
هر روز از کوچه و خیابان هایی با نام شما میگذریم
اما انگار نه انگار که نام شما آنجاست
اصلا نامتان را گم میکنیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۳۰
امیر حسین

مگر نمیگویند عمل کردن به وصیت مرده واجب است؟!
وصیت میکنم دلم را زنده کنی مولا!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۱ ، ۱۲:۱۳
امیر حسین
حریم تو شکستنی نیست
فکر میکنند حرمت تو را شکستند
دریغ از این که شکسته بودن خودشان را به تصویر کشیدند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۳۵
امیر حسین
تو که از همه چیزت گذشتی...
پس چرا لبخند؟!
مگر چه دیدی؟؟


پ.ن: ان شاءلله از این به بعد باز بصورت منظم فعالیت میکنم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۱ ، ۱۵:۲۴
امیر حسین
بسم الله الرحمن الرحیم

سردار به جبهه رفت
اما به خاطر من و تو
بی سر برگشت

پ.ن: ما به خاطر او چه کردیم؟!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۱ ، ۲۱:۳۱
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی می بینی چه اوضاعی دارند حسابی غبطه می خوری

گاهی اوقات حس می کنی اصلا از ما نیستند

مال جایی دیگرند

آنقدر توی رفاه غرق شده اند که فکر میکنی هیچ چیز را جز داشته هایشان نمی بینند

و در عین حال می بینی همه چیز را می بینند

و مگر کسانی که خدا را دارند غیر از این انتظار می رود از آنها؟

مرفه واقعی آنها اند

آنها که روحشان در رفاه است

کاش ما انسان ها معنای واقعی رفاه را بفهمیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۵۶
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا

دستمان را گرفتی و به اینجا کشاندی

در خطرات زندگی کنارمان بودی

همیشه پشتمان به تو گرم بود

هر وقت به مشکل برخوردیم به بالا نگاهی انداختیم، تازه فهمیدیم مشکلاتمان مقابل پشتیبانمان هیچند


پس چه می شود ما را که باز هم گاهی از تو دور می کنیم خودمان را؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۱ ، ۰۷:۵۱
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم


مدت ها با خودش کلنجار می رفت

اما و اگر های بسیار...

از هر دری که خواست وارد شود یک توجیه نامربوط جور می شد و راه را می بست.

ولی این بار دیگر راه حلش از نظر خودش ردخور نداشت.

تمام جوانب را سنجیده بود.

ذره ذره صحبت هایش را تنظیم کرده بود.

با تمام ترسی که در دلش داشت توکل به خدا کرد و همه ی افکاری که جلویش را میگرفتند را کنار گذاشت.

جلو رفت

_سلام؛ ببخشید آقا میتونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟

_سلام، بله درخدمتم

با مهربانی دست مرد را گرفت و او را به گوشه ای کشاند

_اینجا خیابونه، بعضیا می خوان از ناموس بقیه استفاده کنن برای لذت خودشون، حیف نیست خانمی که همراهتونن هدف این چشم چرونی ها باشن؟!

مرد به همراهیش نگاه کوچکی کرد، کمی مکث کرد و با خودش فکر کرد. بعد از تشکر، خداحافظی کرد و سمت همسرش رفت و... 

حالا که آن خانم حجابش را درست کرده بود تازه فهمیده بود اگر او بخواهد کارهایی که سخت ترین به نظر می آیند چقدر آسان می شوند.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۵۹
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

دیشب یاهو بودم

یکی از بچه ها که آنلاین بود برای وضعیتش نوشته بود:

"حسین جان آنی؟ اگه نبودم ساعت 11 بیا"

دلم یه جوری شد...


حسین جــــان

مگر میشود آنلاین نباشی؟

اگر تو نبودی که من اینجا نبودم

اگر از بچگی دستم را نمی گرفتی و نمی گذاشتی به مجلس عزایت بیایم که بدبخت بودم

حســـــــــین :((


و از آن سخت تر برای دل بخش دوم است:

"اگه نبودم ساعت 11 بیا"

آقا

یعنی ممکن است یه شب هم پیش من بیایی؟!

می شود هر وقت که من هم نبودم، همان ساعت یازده - یا هر ساعت که خواستی- پیشم بیایی؟

و قدمت را روی چشمانم بگذاری

یا این که فرزندت- مهدی عج - را پیشم بفرستی؟!


آه!!!!!!! :((

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۱ ، ۰۹:۲۶
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

داشتم به این فکر میکردم که چقدر خوب میشد اگر فکر ما فیلتر داشت

یعنی برای آن یک فیلتر تعریف می کردیم.

به نظر شما شدنیست؟!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۱ ، ۱۲:۰۵
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی اوقات دل هایمان رسوب میکنند

چرکین می شوند

بدترین حالت وقتیست که خودمان متوجه این زشتی های وارد شده به قلب نشویم...


1- نباید بگذاریم هر چیزی وارد دل شود

2- اگر هم چیزی وارد شد باید رسوب زدایی کرد، وگرنه ممکن است به جایی برسیم که این بدی ها با هرچه از دریچه ی قلبمان وارد میشود عجین شوند و بوی خود را به آن بدهند. هر چیزی هم که مقابله کرد را عبور ندهند.


یکی از راه ها می تواند یاد دائمی خدا و ائمه باشد.

به نظر شما چه راه های دیگری وجود دارد برای دو مساله ی بالا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۲۰
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

توی پست دیروزم گفتم خدایا ما را از این بلاتکلیفی در بیاور

اما فکرش را که می کنم می بینم اصلا معنی ندارد!

مگر می شود کسی که خدا را دارد بلاتکلیف بماند؟

دلیلی برای بلاتکلیفی نیست


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۱۲
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

چقدر سخته که آدم نداند باید چیکار کند!

یا شاید هم فکر میکند که نمیداند!

خدایا خودت ما را از این بلاتکلیفی در بیاور و کاری کن که تمام زندگیمان در راه تو باشد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۳۳
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

تا حالا شده حس کنید سرطان گرفتید؟!

سرطان روحی!

حس کنین یه چیزی افتاده تو روحتون و داره از درون ذره ذره وجودتون رو از بین میبره و حسابی از خدا دورتون میکنه!

من هم حس نکردم

اما باید مراقب باشیم

همیشه گفتن "پیشگیری بهتر از درمان است"!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۳۶
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه؛ انک انت الوهاب

و این چیزیست که از آن می ترسم!

خدایا، نکند روزی برسد که تو دستمان را ول کنی و به جایی برسیم که قلب هایمان به تو پشت کنند - آن هم بعد از رو آوردن به تو - و بدتر از آن؛ فکر کنیم که راه درست را انتخاب کرده ایم!

گاهی اوقات فکر می کنم ترس من بی مورد است... مگر می شود خدا بنده اش راه رها کند؟!

خودت کمک کن که تمام تلاشمان را در راهت بکنیم و هیچ وقت از تو دور نشویم

که تمام امیدمان به توست


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۱ ، ۰۰:۵۹
امیر حسین
بسم الله الرحمن الرحیم
ماه رمضان تمام شد
دیگر باید باورمان شود- هرچند که کمی سخت است! - که ماه خدا تمام شد! اما بندگی خدا نباید تمام شود.
ان شاءلله که تمام تاثیراتمان از این ماه مبارک را حفظ کنیم.
و سال آینده نماز عید را پشت سر مولایمان بخوانیم
به امید ظهورش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۱۴
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

کوله بار ما از این ضیافت - هر چند اگر اندک باشد - باز هم نعمت بسیار بزرگیست و باید به خاطر آن جشن گرفت

خدایا از تو تشکر میکینم که یک بار دیگر ما را به میهمانی خودت دعوت کردی

کوله بارمان را به تو می سپاریم

تا شیطان و نفسمان آن را از چنگمان درنیاورند

که تو بهترین مراقبانی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۱۰
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

می گویند باید سوخت و ساخت، اما من میگویم با بودن او باید ساخت، اما سوختن نه...

همان کسی که حتی اگر هیچ کس هم برای گفتن دردت پیدا نشود باز هم مطمئن هستی که او صدایت را می شنود. و همیشه همدم توست.

اما کاش لااقل آنقدر ایمانمان قوی بود که همیشه وقتی با او درددل میکردیم جوابش را هم می شنیدیم... در اینصورت شاید دیگر "درد دل" معنی نداشت! یا حداقل شاید باقی ماندن" درد "در دل معنی نداشت، و دیگه هیچ دردی نگفته و جواب نگرفته نمی موند!

پ.ن: میخواستم درددل کنم تو این پست، اما گاهی اوقات فقط به خودش میشه درد ها رو گفت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۱۶
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم


فقط چند ساعت مانده که تمام شود... فقط جند ساعت!

خدایا

همش میترسم که کوله بارم خالی باشه

نکنه با تمام شدنش همه چیز تمام شود...
نکنه بعد این چند ساعت وقتی به خودمون نگاه میکنم ببینم که همان آدم یک ماه پیشیم

تو به هر کاری قادری

خودت کاری کن که تا سال آینده- و تا آخر عمرمان -راضی باشیم از وضعمان

و همانی باشیم که تو میخواهی


پ.ن: هنوز نتم درست نشده و مجبورم وقتایی که کار ضروری دارم با دایال آپ وصل شم. ان شاءلله که امروز درست شه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۰۵:۳۴
امیر حسین

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی اوقات جای "عقل" را در تصمیم گیری های ما "احساسات" میگیرد!

چیزی که شاید برای بسیجی ها گاهی اتفاق می افتد

کاش کمی فکر میکردیم

که آیا اگر رهبرمان در این موقعیت بود، از کار ما خوشش می آمد؟!


پ.ن1: خطاب به کسانی که هنگام سخنرانی ناطق نوری در شب بیست و سوم رمضان در حرم مطهر امام رضا وقتی که ناطق حرفای بو دار و بی ربط به مناسبت و مکان زد اونجوری رفتار کردن.

پ.ن2: این چند روز نتم مشکل داره، شاید پست نذارم.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۲
امیر حسین