با این زمین خشک؛
خداوندا
چرا باران نمی بارد؟!
+اللهم عجل لولیک الفرج
من از تاریکی شعر شب امروز می ترسم
از آن آیینه ی بشکسته در طوفان
من از دوری ز تو ای جان
من از بی روحی دنیاست ترسم
* * *
و ای کاش که آید ز سفر او،
که آرامش دل هاست...
+اللهم عجل لولیک الفرج
وای از خرابی حالم، اگر تو رو گردانی
من جز نگاه تو در عالمم نباشد هیچ...
+ سیدی... من لی غیرک؟!
فکری در سرم پرسه می زند:
" می شود آسمان به زمین بیاید ؟!!
یا که زمین به آسمان رود... ؟! "
. . . سرم هوای پرواز دارد !!
می روم،
تو هم از اینجا برو؛
اینجا جای ماندن نیست...
نه برای کلاغ ها،
و نه برای کبوتر ها !
امروز
جای پر زدن
پر پر شدم...
پی نوشت:
می شود کبوتران را به پرواز درآوری؟!
امان از دل مولایم
او برای من هموار حسین(ع)وار سروری کرده است
اما من - حتی در همین روز جمعه که گذشت - برایش ذره ای از وفای عباس(ع) به میدان نیاورده ام...
آسـمــان هـا و زمـیــن غـرق بـه خــون خـواهــد شـد،
مــکــــن ای صــبـــــح طــلــــوع . . .
دلم هواییست،
اما تقصیر من نیست
حتی تقصیر دلم هم نیست
همه چیز از هوای کربلای توست
که اینقدر هوایی می کند
دل را...
+دلی هواییِ توست
دلم آبرو می خواهد،
از جنس آبی که از دستان سقا ریخت؛
دلم آبرو می خواهد...
نمی دانم این پرندگان برای چه می خوانند
شاید نمی دانند اینجا پاییز است
روز جمعه
و خورشید دارد از پیش ما می رود
یا شاید این ها را می دانند اما آنها هم دلتنگند
و می خواهند نوحه سرایی کنند
که باز هم منتقم خون خدا نیامد...
پاییز را دوست ندارم
اصلا / حالا که تو نیستی / بهار را هم دوست ندارم / ای تنها بهار دنیا ...
پ.ن:
چه بهار ها که پاییز شدند و تو نیامدی...
مـی دانــم
خـودتــــ از مــا مـشــتـاق تــری بـه بــازگـشـتــــ ؛
امـّـا مـولا جـان
صـبــر مـا نـه بـه انــدازه ی صـبــر تـوسـتــــ ،
الــعــجـــل . . .
بـه دو عــالـم نـفــروشـم غـمِ جــان ســوزم را
کـه تـپــش هـای دلــم از غــم تـو اربــابـــ اسـتـــ . . . .
السلام علیک یا اباعبدالله
فـقــط زیـنــبـــ ( سلام الله علیها ) نـبــود؛
هـر کــسـی کـربـبـلا دیــد ، پـریــشـان تــر شــد . . .
+ الـهــی ور افـتــد نـشــانِ جـدایـی . . .
+ دلـــی هــوایـیِ تـــ♥ــوســـتــــ . . .
دوای درد دل فقط
تربت کربلای توست...
+ دلی هواییِ توست
(السلام علی من جعل الله الشّفاء فی تربته ( زیارت ناحیه مقدسه ) )
بعد این یک سال
حق داری اگر روی گردانی
صــد شــکــر از ایــن روزیِ امــروز ؛
یـکـــ سـال جـدایــی ز تــو ای مـاه مـحــرم بـه ســر آمــد . . .
+ هـــوای تـــ♥ــو از ســـر نـمـــی رود جـــانــآ
دسـتــان مــن
ســرشــارِ از شــور و وفــا
در کــربـلا بــودم اگــر . . .
پی نوشت:
واقعیت شاید گونه دیگر می بود اگر آنجا بودم، اما آرزو که عیب نیست ...