می خواهم گریه کنم
از تمام پستی ها
کاش دنیا اینقدر پست نبود...
پ.ن:
چه می خواهی دنیا؟!
چه می خواهی از جان پاک انسان ها که چنین پستشان می کنی...؟!
پ.ن2:
حال خوبی داشتم
اما خبرها نگذاشتند خوب بماند... http://www.afsaran.ir/payamak/565389
می خواهم گریه کنم
از تمام پستی ها
کاش دنیا اینقدر پست نبود...
پ.ن:
چه می خواهی دنیا؟!
چه می خواهی از جان پاک انسان ها که چنین پستشان می کنی...؟!
پ.ن2:
حال خوبی داشتم
اما خبرها نگذاشتند خوب بماند... http://www.afsaran.ir/payamak/565389
دانم
من لایق آن نیستم که یادم کنید در دعایتان
پس التماس می کنم
التماس دعا . . .
امــشـــبــــ
بـگـــیــر
تـــــمـام دنـیـــا را
از مـــن . . .
سـیــــدی...اخـــرج حـــبــــ الـــدنـیــا مــن قـلــبـــی (مناجات ابوحمزه ثمالی)
پی نوشت:
فقط خودت بمان در قلبم...
در شهر من کنار آمدن آسان است
وقتی که نیستیم کنار مهدی فاطمه (عجل الله تعالی فرجه ) . . .
کار من دوباره مریض گشتن
و کار تو
دوباره شفا دادن...
یا مَن دَعَوتُهُ مریضاً فشَفانی... دعای عرفه
دنیایمان
بدون تو
بوی هر چیز می دهد / جز خدا!
کِی می آیی عزیز دل زهرا؟!
باشیم
یا نباشیم
این دنیا بوده و خواهد بود!
پی نوشت:
نزدیک است که نباشیم...
مرغ از قفس پرید ...
... من ماندم و
قفسم
پی نوشت:
البته حال این روز هام اینجور نیست شکر خدا :)
می گفت:
تو چقدر مردی
تمام این دنیا را رها کردی برای آخرتت
پاسخ داد:
تو از من مرد تری
که تمام آخرت را رها کردی برای این دنیا...
پی نوشت:
چقدر مردانگی هایمان زیاد شده است...!
زندگی کافی نیست
بندگیمان باید
بندگی از سر شوق
بندگی از همه اعماق وجود
بندگی از سر احساس و تفکر باید
بندگی یعنی عشق
بندگی عشق به معشوق و به معبود و به ممدوح تمام هستیست
بندگی عشق به هستی و تمام دنیاست
بندگی زندگی دنیاییست
و مگر چیست به جز "او" دنیا؟!
پی نوشت:
همه دنیا همه دنیا همه دنیای جهان و همه دنیای تمامِ خلق است...
دل من
دیدن بهشت می خواهد...
...لحظه ای چشم بر پای تو . . .
( بهشت زیر پای مادران است، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم )
پی نوشت1 :
می ترسم از آن روز که حسرت با تو بودن را خورم...
پی نوشت2 :
عیدتون مبارک
روزمان شب شد
و شب ماند
کجایی، تو ای خورشید روزهامان؟!
مادر
دستانم را بگیرم
و به من راه رفتن را بیاموز
که سخت محتاج راه رفتنم...
السلام علیک یا صدیقة الکبری...
پی نوشت:
عیدتون مبارک :)
بگویید ابراهیم(ع) بیاید
می خواهم
لحظه ای تبرش را قرض بگیرم
برای شکستن این بت نفس...
نمی گویم راه نیست؛
هست...
اما
کاش پاهایم به راه می افتادند؛
راه خانه ی تو . . .
برگ و بار این درخت همه از توست
مبادا
پاییزش را بخواهی
خدای من...
چیزی نمی خواهم
همین که "تو" پشت من باشی
از تمام دنیا بی نیازم می کند...
گمان می کرد دست و دل بازی را به انتهایش رسانده است
حتی همسرش را هم بخشید
به چشمان ناپاک خیابان ها...
راه این آسمان را
باید از ستاره ها تشخیص داد
ستاره که نه...
چهارده خورشید...
وقتی
دل هایمان
تاب با او "ماندن" را ندارند
چه انتظار است از چشمانمان...؟!
چه بیماری ها که شنیده ام شفا داده ای
دیگر مطمئنم
از پس بیماری های این دل های ما نیز بر می آیی
یا باب الحوائج
یا ابالفضل العباس
یا قطیع الکفین...