بوته های ناب شقایق
در هوای پاییزی
اندک، اما یافت شدنی...
***
می گفت:
بهار که گلستان است، چرا اینقدر خود را سرگردان پاییز می کنی؟!
گفتم:
شقایق ناب آن است که پاییزش بهاریست
و او ناب می خواهد
گلستان را...
***
ببین...
این ها همه از نبود توست
اگر بودی
نه دنبال پاییز بودیم
نه دنبال شقایق
اگر بودی
همه بهار، همه شقایق، همه تو...
پی نوشت:
سخت است دیدن درختان تنومند و گل های لطیفی که پاییز را پژمرده می شوند...
ای پایان خوش آخرین پاییز دنیا
دنیایمان را دریاب...
می ترسم از روزی که گل پژمرده گردد؛ باغبان باز نگردد...
پ.ن:
جمعه جمعه پیر می شویم...
فکرش را که می کنم لرزه بر اندامم می افتد:
من نتوانم ذکری از تو بر زبانم آورم
و با حسرت به اطرافیان نگاه کنم که همگی ذکر گویند... " بـه عــزّت و شــرف لــا الــه الــا الـلّه . . . "
پ.ن:
و ما لی لا أبکی؟! و لا أدری الی ما یکون مصیری...
( و چرا گریه نکنم...؟! در حالی که از سرنوشت خود بی خبرم... )
مناجات ابوحمزه ثمالی - امام سجاد علیه السلام.
مــن مـُـــرده امــ
هــمـــچــــون درخـتـــان پـــایــیــــزی
در نــبــود بـهـــار...
حسی ست غریب
نفس کشیدن
راه رفتن
و حرف زدن
وقتی که مرده ای...
پی نوشت:
من دلم روشن است، یک روز با نگاه او زنده می شوم...
کم کم به روی هم آیند چشمان تیره ام
گویا که دوری تو خسته کرده شان...
پی نوشت:
کی شود
که چشمانم
نظر اندازند به تو...؟!
باشیم
یا نباشیم
این دنیا بوده و خواهد بود!
پی نوشت:
نزدیک است که نباشیم...
می گفت:
تو چقدر مردی
تمام این دنیا را رها کردی برای آخرتت
پاسخ داد:
تو از من مرد تری
که تمام آخرت را رها کردی برای این دنیا...
پی نوشت:
چقدر مردانگی هایمان زیاد شده است...!
آنگاه که از تو برای ما
نه دیدنی باشد
و نه شنیدنی
چیست زندگی هامان
جز مرگ...؟!
پی نوشت:
دیدن و شنیدن همیشه با چشم و گوش نیست... گاه با دل است!
تا چشم بر هم گذاشت
روزش شب شد
و باز چشم بر هم گذاشت
اما دیگر شبش روز نشد . . .!
پی نوشت:
در چشم بر هم زدنی از دنیا می رویم...
چه تلخ است
سرنوشتی
که دیدار "تو" در آن نباشد...
یابنالحسن
بیا و نجاتمان ده ازین سرنوشت های سیاه...
سالنامه های ما هیچکدام باطل نمی شوند
همه بایگانی می شوند
. . . الی یوم الوقت المعلوم . . ..حجر 38.. . .
(@سال 91)
حالا دیگر
عالم مانده است و
جانی
که ترس است
در نبودت
بر لب آید...
برخی روی خاکند
اما از تمام دنیا پایین ترند
و برخی زیر خاک
و از تمام دنیا بالاتر...
این زمین باز چه دلگیر شدست
این هوا باز نفس گیر شدست
عالمی دیگر از این عالم رفت
از غم دین دو جهان پیر شدست
وفات آیت الله خوشوقت را به تمام مسلمین جهان تسلیت عرض می کنم
آجرک الله یا صاحب الزمان
نکند روزی رسد
من بمانم
یک زبان بند آمده
و نکیر و منکر
خدایا...
چمدانش را بست، گفت می خواهم به سفر بروم
پرسیدم: کجا به سلامتی
_یه جای خوب! تو هم چمدونت را ببند...
_من دیگه واسه چی؟ من که قصد سفر ندارم
_هممون مسافریم، قصد هم نداشته باشی به زور می برنت، اگه از قبل چمدونت رو نبندی برات سخت تره!
( چمدانمان را که می بندیم نباید زیاد سنگینش کنیم...
یک کفن کافیست
بار اضافی که نمی گذارند ببریم، تازه جریمه هم دارد! )
نمی گویم تعطیل است
دل که تعطیل نمی شود
فقط
حالش خوب نیست
غم زده است!
هنوز باورم نمی شود امید جان...
حالا که به آسمان رفتی
یادت باشد
این پایین یک عده دلتنگ تو می شوند
گه گداری به آنها سر بزن...
( تقدیم به دوست عزیزم امید غفارلو که لحظاتی پیش خبردار شدم پدرشون فوت کردن، جهت شادی روحشون فاتحه و صلوات )
آلودگی هوای تهران از دود نیست
این شهر
یک عالم از دست داده
که اینقدر هوایش گرفته است
( شادی روح آیت الله مجتبی تهرانی صلوات )
یه روز می رسه که بهمون می گن
برگه ها بالا
دیگه هیچ کس چیزی ننویسه
وقت قیامته