مسافرت...
چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۵۹ ب.ظ
چمدانش را بست، گفت می خواهم به سفر بروم
پرسیدم: کجا به سلامتی
_یه جای خوب! تو هم چمدونت را ببند...
_من دیگه واسه چی؟ من که قصد سفر ندارم
_هممون مسافریم، قصد هم نداشته باشی به زور می برنت، اگه از قبل چمدونت رو نبندی برات سخت تره!
( چمدانمان را که می بندیم نباید زیاد سنگینش کنیم...
یک کفن کافیست
بار اضافی که نمی گذارند ببریم، تازه جریمه هم دارد! )
گفت: چه مىکنید؟
گفتند: نمىدانیم.
- نقشه دارید؟
جواب: نه.
-چقدر مصالح مىخواهید؟
جواب: نمىدانیم.
-آیا باید اینجا دیوار کشید؟
نمىدانیم.
-پس چه مىکنید؟
جواب: تو راه بیفت. راه به تو مىگوید چه بکن. تو شروع بکن تا بفهمى چگونه باید ادامه بدهى.
-معکوس دارید؟ اول مصالح جمع کنید، سپس مىسازید، سپس نقشه مىکشید، سپس معلوم مىکنید که چه مىخواستید؟ اول عمل، بعد طرح، بعد هدف؟
...