می گویند دنیا را نخواهید
اما به این حرف ها کاری ندارم
من دنیا را می خواهم
یابن الحسن... دنیای من تویی مولا...
می گویند دنیا را نخواهید
اما به این حرف ها کاری ندارم
من دنیا را می خواهم
یابن الحسن... دنیای من تویی مولا...
گاه حس می کنم حکایتمان مانند کسی است
که در انتظار معشوق
چشمانش را به راه دوخته بود
اما
مدام از راه دور می شد...
برای دیدن امام زمانتان
چه سختی ها متحمل شدید بانو
حال آنکه ما
برای دیدن امام زمانمان
حاضر نیستیم حتی سختی کنار گذاشتن گناهان کوچک را کنار بگذاریم...
السلام علیک یا فاطمةالمعصومه
یابن الزهرا
دور دنیا را گشتیم
اما تو را پیدا نکردیم
انگار فراموش کرده بودیم برای یافتنت باید مدار زندگیمان حول تو باشد
و باید دور تو بگردیم!
چـــه انـتــظـــاری مــی کـشــد "کــعـبـــه"
بــــرای تـکــیـه گـاه تـــــــو شــدن...
الســلام علـیــکــــ یـا بـقیــةالـله فـی ارضـــه
ادعای انتظار می کنیم
اما دعای انتظار...
الهم عجل لولیک الفرج...
هزار و اندی سال برای من و تو صبر کرده است
و ما
حاضر نیستیم
برای او
لحظه ای مقابل گناه صبر کنیم...
چگونه ادعای سوادمان می شود
وقتی هنوز معنی دو کلمه "حضور" و "غیاب" را نمی دانیم؟
مدام برای فردی که حاضر است لفظ "غایب" را به کار می بریم
و برای خودمان لفظ "حاضر" ...
جشن می گیریم
اما هنوز هم در دلمان غم داریم...
فجر را جشن می گیریم
به امید روزی که
طلوع خورشید را...
زندگی در نبود تو سخت است
کاش
قبل این که من نباشم
ببینم که تو هستی...
بازار را ببین
چه ارزان یوسف را فروختند
(
پی نوشت: به هر قیمتی که فروشیم کم است...
اما چقدر ساده به کم راضی می شویم!
)
شاید به جا باشد یک نفر به ما بگوید:
" بی وفا
سنگ ها را جمع نمی کنی از راهش
اقلا به پایش سنگ نزن
عمریست که منتظر است "
جمعه ها بهانه مان است
می خواهیم بگوییم منتظریم
اما خودمانیم
واقعا منتظریم؟!
یا أباالحسن
کجایی که ببینی
فرزندت
سال هاست حتی "چاه" هم برای درددل ندارد...
هفت روز دیگـــــــــر
بـــ ـ ـــدون تـــ ـ ـــو ...
کی تمام می شود این جدایی گل زهرا؟؟؟
این روز ها
خیابان ها
پر شده است از فروشندگان گل نرگس
چقدر ساده می فروشند...
کجایی گل زهرا
دلم گشت هوایی گل زهرا
و دارم زدلم از تو سوالی گل زهرا
از این دل تو رضایی گل زهرا؟
و آیا بودش تا شنود از تو ندایی گل زهرا
و یا چون که شکستم دل تو، سخت از آن زار و جدایی گل زهرا؟!
دو بیتی یی در مناجات با عزیزی که ندیدمش...
عزیزم چه عزیز است نگاهت ننمودم
نظر ها همه سوز است، نگاهت ننمودم
نگاهی که تو دیده ست، چه روزش گذرد شب
نگاهم شب و روز است، نگاهت ننمودم
( عزیزٌ علیَّ أن أری الخلق و لا تُری - سخت است بر من که خلق را ببینم و تو را نبینم )
نمی دانم سلام من سلام نیست
یا گوش هایم گوش نیستند
که جوابت را نمی شنوم...
السلام علیک یا اباصالح المهدی
با خورشید که همنشین شوی
دیگر دلت به کمتر از آن راضی نمی شود
حتی اگر خورشیدش پشت ابر باشد...
زمانه ی عجیبیست
یک نفر را هزار و اندی سال به انفرادی فرستاده ایم
درها را به رویش قفل کرده ایم
مدام برایش زبان درازی می کنیم
و می گوییم:
بیا پیش ما...
هزار سال تنهاییت پر نشد
انگار فقط تنهاترین کس است که تنهایت نگذاشته است
اما می دانم
هرچقدر هم تنهاییت زیاد باشد
به بینهایت نمی رسد
یابن الزهرا
صدایت را نمی شنوم
اما می دانم
جوابم را می دهی
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه
باز هم
امسال
جشن تاجگذاری
بدون او بود...
( پی نوشت:
تاج واقعی آن است که ارباب ما دارد
تاج خلیفة اللهی... )
ما چه می فهمیم معنای انتظار را؟
انتظار را آن امامی می فهمد
که هزار و اندی سال خون دل خورده است
نامردی مدینه و کوفه و سامرا و... حرف است
آنها هم شهر های معمولی هستند!
اگر چنین بگوییم
تمام دنیا نامردند
چرا که هزار و اندی سال است فرزند زهرا تنهاست...