خدایا
موانع ظهورش را
برطرف کن
حتی اگر من هستم...
باید سپر شویم برای امام زمانمان
باید
بین در و دیوار
شعله کشیم . . .
تو هم
مانند فرزندت - مهدی(عج) -
در بین یارانت غریب بودی،
ای همسر فاطمه(س)...
کاری از دست این طبیب ها بر نمی آید / برای مادرم...
درد او مهدی(عج) می خواهد برای مداوا. . .
پی نوشت:
روزی درمان می شود این درد...
جای دوری نمی رود
دعایی
در قنوت
سحر هایت
برای منتظران...
دعایمان کن مولا
چه تلخ است
سرنوشتی
که دیدار "تو" در آن نباشد...
یابنالحسن
بیا و نجاتمان ده ازین سرنوشت های سیاه...
تو از همان اول هم مال خدا بودی
ما لیاقت نداشتیم
و
خدا / تو را / پس گرفت...
آه...
امان از دلی که حتی لیاقت لحظه ای دیدار هم ندارد...
باز
پنجره را باز کردم
پرندگان همه بودند / جز تو
آه... باز فراموش کردم
که باید
همیشه
در انتظار تو
پنجره ام باز باشد
گل نرگس...
دعای باران می خوانیم
در این خشکسالی هزار و اندی ساله ی زمین
. . . الــهــــم عـجـــل لـولــیـــک الـفــــرج
می ترسم
می ترسم مانند اصحاب جدت نباشم
قبل از پایان نماز تو
با رنج این تیر ها
از پا افتم...
پی نوشت:
در کربلا
تا نماز مولایش تمام نشده بود از پا نیافتاد
دست بر نمی دارد
از سر من
خیال تو
کجایی آخر آقای مـــــــــن...
می دانیم که شاهد و ناظری
چه می شود
غایب می پنداریمت
و دور از چشمانت...
پی نوشت:
کاش نبینی کارهایمان را
کاش دلت نشکند
یابن الزهرا...
وقتی
دل هایمان
تاب با او "ماندن" را ندارند
چه انتظار است از چشمانمان...؟!
درد
به گلویمان رسیده است
... بیا و این بغض را بشکن / یابن الحسن
دیگر
نمی گذارم
تو هم / مانند پدرت
تنها قدم برداری...
... / در کوچه های مدینه / ...
پی نوشت:
بانو! نمی دانی همسرت بعد تو چه تنها شد ؛ و حال فرزندت چه تنهاست ...
سال ما
فقط / با تو
"نو" می شود
یابن العسکری
پی نوشت:
منتظریم هفت سینمان را تو بچینی؛ نمی خواهی سر سفره ما بیایی . . . ای بزرگ خانواده؟!
چه سخت می گذرد
دیدن روزگاری که
چشمانش
از دیدن تو
کور است
( عزیزٌ عَلیَّ أن أَرَی الخلقَ و لاتُری؛ سخت است بر من که مردم را ببینم و تو را نبینم .. . . دعای ندبه . . .. )
باز هم نوروزمان بدون تو گذشت
و باز هم
روزمان
"نو" نشد!
پی نوشت:
یادت می آید سال گذشته را؟! می خواستیم نوروز آینده را با او جشن بگیریم... می خواستیم دیگر روزهایمان "کهنه" نباشند!
با بهاری که می گویند کاری ندارم
بگذار پاییزشان را بهار صدا کنند
اما
یک روز
بهارمان
می آید...
الهم عجل لولیک الفرج
حالا دیگر
عالم مانده است و
جانی
که ترس است
در نبودت
بر لب آید...
تمام رنج ها را تحمل کرد
آخر می دانست
یک روز
می آید
دوای درد پهلویش...
پی نوشت:
أین معز الاولیا و مذل الاعداء؟!
غروب ها
همه رنگ دارند
سرخ و نارنجی و زرد
اما نمی دانم
چرا
غروب جمعه ها
خاکستریست...
مجنون را بیاورید
تا ببیند لیلی مرا...
که هزاران نفر را
بی دیدن رویش
شیفته ی خود کرده است
این روز ها
در کوچه های کنعان
صدای پای باران می آید
گویی یوسفی در راه است...
شرمنده ایم آقا
آخر
دفتر اعمالمان
پر از قطرات اشک شما شده است
و شاید
پر از آه هایتان
بعد گریه ها...
می گویند
از دعای گربه سیاه
بارانی نمی بارد
اما می دانم
خدای من کریم است...
پس دعایت می کنم:
اللهم عجل لولیک الفرج