نماز می خوانم قربةً الی... ألله أعلم!
پی نوشت:
خودمونیش می شه:
نماز می خونم، اما نمی دونم واسه کی می خونم... قربة الی الله؟!
چنین نمازی قربة الی الله؟!
آه!
نماز می خوانم قربةً الی... ألله أعلم!
پی نوشت:
خودمونیش می شه:
نماز می خونم، اما نمی دونم واسه کی می خونم... قربة الی الله؟!
چنین نمازی قربة الی الله؟!
آه!
می خواهی ناشکریم را به رخ کشی؟!
باشد...
تو خیرالشاکرین
و من بدترین ناشکران...
"تو خوب خوب، من بدِ بد..."
پی نوشت:
چقدر احساس کمبود کردم...
دو دختر نابینای محجبه از رتبه های برتر کنکور...
روزی 13 و 12 ساعت درس...
خدایا، می خوای نشونم بدی که چقدر ناشکرم؟
باز هم تا آخر شب پای ماهواره بود؛
باز هم تا آخر شب گلویم پر از بغض بود؛
باز هم آخر شب بغضم ترکید:
"آخه عزیزم اینا همونایی هستن که هشت سال جوونای ما رو گرفتن... می ترسم تو رو هم از من بگیرن"
باز هم آخر شب شد، خوابید، من ماندم و ترس این که دیر بیدار شود...
+
باتوجه به کم بودن تجربه م در زمینه داستان، لطفا نقد کنید.
لباس نو نمی خواهم
همین پیرهنِ مشکی برای بهاری شدنم کافیست...
پ.ن:
سالی که نکوست
از فاطمیه اش پیداست...
مادر مقابل چرخ خیاطی کهنه اش نشسته بود و لباس می دوخت : «به بازار رفتم، شلوارهای بازار بدن نما بود.»
حتی یک نمونه اش را که در خانه داشت نشانم داد؛
و این من بودم که جز سکوت و آه حسرت جوابی نداشتم...
+نه از درد دست و پایش گلایه می کرد،
و نه حتی از مردم این روزگار؛
تنها گلایه اش از چرخ خیاطی بود که از سر فرسودگی به سختی می دوخت...
پ.ن:
هرچند که می دانم همه جای بازار چنین نیست؛ اما...
گوش هایش نمی شنید
مقداری از زیر شال بیرونشان آورد
کاش این بار گوش ها صدای خدا را می شنیدند . . .
ترویج منکر یعنی
به بهانه مبارزه با بدحجابی
چندین عکس بدحجاب منتشر کنی
و چشمان دیگران را آلوده کنی
و نهی از منکر یعنی
وقتی کسی چنین می کند
مقابله کنی...
حسی ست غریب
نفس کشیدن
راه رفتن
و حرف زدن
وقتی که مرده ای...
پی نوشت:
من دلم روشن است، یک روز با نگاه او زنده می شوم...
متنیست تقدیم به برادرم و همسرش
به مناسبت کارت دعوت میهمانی مهمترین اتفاق زندگیشان
خداوندا
تو خود دانی
که جز تو هیچ ندارند این دو
خودت یارشان باش و یاورشان . . .
می دانیم
برای خوشبختیمان در این راه
جز راه رضایت او نیست راهی
از دورترین فاصله ها به یکدیگر رسیدیم
و می خواهیم تا انتهای راه بهترین همسفر ها باشیم برای یکدیگر
تا همیشه در راه رضای او باشیم.
از او تقاضا می کنیم تعجیل کند در ظهور حجتش
و با یک شروع ساده به او می گوییم:
حرف تو همه خواسته مان در راه است .
... در این شروع همراهمان باشید.
پی نوشت:
هزینه استفاده از متون 14 صلوات برای خوشبختی تمام شیعیان.
در این شهر
سود با آنهاست
که کاغذی روی شیشه دلشان می زنند و می نویسند: " لطفا تقاضای نسیه نفرمایید "
در این بحبوحه ی انتخابات
وقتی به این فکر می کنم
که تو پشتیبان این نظامی
خیالم راحت می شود...
...توکلت علی الله
ویلٌ لکلِّ همزةٍ لمزه... وای بر هر عیب جوی مسخره کننده (سوره همزه، آیه 1)
در این ایام انتخابات
یادمان به این آیه باشد...
می خواهم
حتی اگر شده با یک بیت
دست بر حماسه سرایی برم
تا یکی از ابیات این حماسه ها به نامم باشد . . .
. . . حماسه هایی سیاسی و اقتصادی!
پی نوشت:
همه مان باید بیتی از این حماسه ها را بسراییم...
حرف هایی که باد آورده باشد
نمی توانند
میراث مادرم را
بر باد دهند...
پی نوشت:
خواهرم
چه خون ها برای چادرت داده شد
و چه خون دل ها که خورده شد...
باید سپر شویم برای امام زمانمان
باید
بین در و دیوار
شعله کشیم . . .
خدایمان هم ساعتی شده است...
ساعتی خدا را داریم
و ساعتی دیگر / انگار نه انگار که خدایی در کار است!
گمان می کرد دست و دل بازی را به انتهایش رسانده است
حتی همسرش را هم بخشید
به چشمان ناپاک خیابان ها...
در جنگ نرم
گل به خودی است
که مشغول جای دیگری شوی
و
از درس و دانشگاهت بمانی...
پی نوشت:
فراموش نکن وظیفه مان چیست!
دیگر آرام شده بود؛
حس می کرد گرم ترین آغوش دنیا را دارد
و چه حس شیرینی داشت
که خدایش را یافته است...
( الا بذکر الله تطمئن القلوب )
سخت است
که بدانی
هم نوعانت در سختی به سر می برند
و سخت است
که بدانی
اگر عده ای به حق خود قانع بودند
دیگر هیچ کس فقیر نبود
و سخت تر آن است
که بدانی
با این حال
چقدر فقرا زیادند...
معیار بعضی از ما شده دلمان!
وقتی دلمان چیزی می خواهد
چه خدا آن را صلاح بداند
و چه نداند
باید همان شود
وگرنه خدایمان خدای خوبی نیست!
لازم نیست نام کسی رضا خان پهلوی باشد
یا سمتش پادشاهی یک کشور باشد
حتی در رفتار با همسر، یا حتی کودک خردسال همسایه، نیز ممکن است مستکبر باشیم
حی علی الصلاة
یعنی
او که خدای ماست
ما را به نماز می خواند
زشت نیست اجابت نکنیم؟!
خواسته یا ناخواسته
کاری بود که کردیم...
جای این که مساجد را پر کنیم
سنگر را خالی کردیم و آن فرهنگسرا ها را پر کردیم...
امروز اندکی از نعمت هایت را شمردم
حساب کردم، هر ساعت حدود 1800 نعمت
و هر روز حدود 43200 نعمت
چگونه می توانم اینهمه نعمتت را شکر بگویم؟
( به قول سعدی علیه الرحمه: هر نفسی که فرو می رود، ممد حیات است و
چون برمیآید مفرح ذات. پس در هر نفسی، دو
نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. )