به طعم گندم

با تمام تلخی همیشگی؛ گندم پدر هنوز روی خوشه است، روی خوشه هاست...
شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۳۰ ب.ظ

داستان کوتاه کوتاه - گوش هایش نمی شنید.

گوش هایش نمی شنید

مقداری از زیر شال بیرونشان آورد

کاش این بار گوش ها صدای خدا را می شنیدند . . .



نوشته شده توسط امیر حسین
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

به طعم گندم

با تمام تلخی همیشگی؛ گندم پدر هنوز روی خوشه است، روی خوشه هاست...

بسم الله الرحمن الرحیم
در نبود تو
می نویسم از برای تو
از برای گریه های شامگاه تو...

می شود برای ما دعا کنی
آن زمان که می چکد
قطره های اشک از دو دیدگان تو
بعد دیدن کار های ما،
در نبود تو...؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعر هایم
همه ناتمامند
آخر
در انتظارند تا "تو" تمامشان کنی
ای پایان خوش تمام آرزو ها . . .

آخرین نظرات

داستان کوتاه کوتاه - گوش هایش نمی شنید.

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۳۰ ب.ظ

گوش هایش نمی شنید

مقداری از زیر شال بیرونشان آورد

کاش این بار گوش ها صدای خدا را می شنیدند . . .

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۳۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی