هفت روز دیگـــــــــر
بـــ ـ ـــدون تـــ ـ ـــو ...
کی تمام می شود این جدایی گل زهرا؟؟؟
هفت روز دیگـــــــــر
بـــ ـ ـــدون تـــ ـ ـــو ...
کی تمام می شود این جدایی گل زهرا؟؟؟
این روز ها
خیابان ها
پر شده است از فروشندگان گل نرگس
چقدر ساده می فروشند...
من اولین نیستم
و تو هم اولین بارت نیست...
+ به خاص ترین مخاطب!
خواستم بگویم
اراده کن
تا بمیرم
اما...
من از پس همین کارهای ساده ای که خواستی هم برنمی آیم، چگونه برایت بمیرم؟؟؟
کجایی گل زهرا
دلم گشت هوایی گل زهرا
و دارم زدلم از تو سوالی گل زهرا
از این دل تو رضایی گل زهرا؟
و آیا بودش تا شنود از تو ندایی گل زهرا
و یا چون که شکستم دل تو، سخت از آن زار و جدایی گل زهرا؟!
دو بیتی یی در مناجات با عزیزی که ندیدمش...
عزیزم چه عزیز است نگاهت ننمودم
نظر ها همه سوز است، نگاهت ننمودم
نگاهی که تو دیده ست، چه روزش گذرد شب
نگاهم شب و روز است، نگاهت ننمودم
( عزیزٌ علیَّ أن أری الخلق و لا تُری - سخت است بر من که خلق را ببینم و تو را نبینم )
خدایــــــــا
چــگــونــه بـا ظـالــمان رفـتــار مـی کـــنـیـــــ ؟!
آخــــر...
ظلمنـــ ـ ـــا انـفـــ ـ ـــســنـــ ـ ـــا...
نمی دانم سلام من سلام نیست
یا گوش هایم گوش نیستند
که جوابت را نمی شنوم...
السلام علیک یا اباصالح المهدی
ما را از چه می ترسانی؟
که اگر زندگیمان بی تو باشد، به جهنم می روبم؟؟؟
مگر جهنمی بدتر از بی تو بودن هم هست؟!
دخیل می بندم به ضریحت
دلم را
آخر
می خواهم دلبسته ی تو باشم
یا علی بن موسی الرضا...
با خورشید که همنشین شوی
دیگر دلت به کمتر از آن راضی نمی شود
حتی اگر خورشیدش پشت ابر باشد...
این دست ها
برای نوشتن
گرما می خواهند
آن هم نه هر گرمایی
گرمایی که از دل یار آمده باشد...
هزار سال تنهاییت پر نشد
انگار فقط تنهاترین کس است که تنهایت نگذاشته است
اما می دانم
هرچقدر هم تنهاییت زیاد باشد
به بینهایت نمی رسد
یابن الزهرا
صدایت را نمی شنوم
اما می دانم
جوابم را می دهی
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه
باز هم
امسال
جشن تاجگذاری
بدون او بود...
( پی نوشت:
تاج واقعی آن است که ارباب ما دارد
تاج خلیفة اللهی... )
نامردی مدینه و کوفه و سامرا و... حرف است
آنها هم شهر های معمولی هستند!
اگر چنین بگوییم
تمام دنیا نامردند
چرا که هزار و اندی سال است فرزند زهرا تنهاست...
برای این که در این شب شهادتت
دستی به قلم رود
و از تو بنویسد
تو باید بطلبی
یا حسن بن علی العسکری
غیبت
غربت
این دو واژه از ابتدا همراه هم نبودند
ما آنها را همنشین کردیم...
یابن الحسن
بانویی میان در و دیوار تو را صدا می زند
کجایی این منتقم پهلوی شکسته ی مادر...
نمی دانم چه بگویم
هر بار
قطرات گریه را روی چشمانت جاری کردم
و هر بار
عرق شرم جاری شده ام را پاک کردی...
هزار و اندی سال
منتظر فرجش است
و هزار و اندی سال است که هنوز عید ها را جشن می گیریم
جالب تر اینجاست
که به او تبریک می گوییم
آخر چه چیز را تبریک می گوییم؟
محبان بی وفایش را؟!
می گویند ماه صفر، ماه درد است
اما من می گویم
تا وقتی که نیاید
تمام ماه های سال، ماه دردند...