فقط "تو" می توانی
درک کنی
حال روز مرا
در دوری تو...
فقط "تو" می توانی
درک کنی
حال روز مرا
در دوری تو...
او هم
گم شد از چشمان ما
مانند قبر مادرش...
پی نوشت:
خدایا! یوسف ما را به کنعان برسان...
حرف ها می زنیم برای تو
جمله ها می نویسیم درباره ی تو
اما خودت که می دانی
این حرف ها / هیچ کدام / برای ما
مولا نمی شود...
می دانم
حتی اگر من نخواهم
باز هم سر می زنی
به این دل درمانده...
پی نوشت:
چه رسد به زمانی که بخواهم...
نرسیدن ها
همه حکایت دارند
که مشکلیست در این خواستن ها
مگر می شود کسی تو را بخواهد و نرسد؟!
کاش می آموختند
که هر قدخمیده ای را "پیرزن" نپندارند
شاید جوانی باشد
18 ساله
با پهلویی مجروح...
جای دوری نمی رود
دعایی
در قنوت
سحر هایت
برای منتظران...
دعایمان کن مولا
تو از همان اول هم مال خدا بودی
ما لیاقت نداشتیم
و
خدا / تو را / پس گرفت...
آه...
امان از دلی که حتی لیاقت لحظه ای دیدار هم ندارد...
چیزی نمی خواهم
همین که "تو" پشت من باشی
از تمام دنیا بی نیازم می کند...
نمی خواهم منت بگذارم
اما خودت هم می دانی
فقط به خاطر توست...
باز
پنجره را باز کردم
پرندگان همه بودند / جز تو
آه... باز فراموش کردم
که باید
همیشه
در انتظار تو
پنجره ام باز باشد
گل نرگس...
همیشه خواسته ای مرا
کاش
بعد این
برای همیشه
من / فقط تو را...
دعای باران می خوانیم
در این خشکسالی هزار و اندی ساله ی زمین
. . . الــهــــم عـجـــل لـولــیـــک الـفــــرج
چرا باید
تلخی ها را
شیرین بچشیم؟؟
چه بر سرمان آمده است؟ . . .
دست بر نمی دارد
از سر من
خیال تو
کجایی آخر آقای مـــــــــن...
می دانیم که شاهد و ناظری
چه می شود
غایب می پنداریمت
و دور از چشمانت...
پی نوشت:
کاش نبینی کارهایمان را
کاش دلت نشکند
یابن الزهرا...
می خواهم تحصن کنم
مقابل خانه ات!
آنقدر می مانم تا راهم دهی
خدای من...
. . .
پی نوشت:
این حرف ها بماند بین من و خودت، مثل تمام چیز هایی که بینمان ماند...
وقتی
دل هایمان
تاب با او "ماندن" را ندارند
چه انتظار است از چشمانمان...؟!
چه بیماری ها که شنیده ام شفا داده ای
دیگر مطمئنم
از پس بیماری های این دل های ما نیز بر می آیی
یا باب الحوائج
یا ابالفضل العباس
یا قطیع الکفین...
بعد خورشید
علی(ع) می ماند و یک چاه...
آه
ای خورشید شب های مدینه
غروب مکن...
درد
به گلویمان رسیده است
... بیا و این بغض را بشکن / یابن الحسن
آرزوهامان بلند
و خودمان
کوتاه . . .
کاش به آرزوهامان نگاه کند، نه خودمان...
سال ما
فقط / با تو
"نو" می شود
یابن العسکری
پی نوشت:
منتظریم هفت سینمان را تو بچینی؛ نمی خواهی سر سفره ما بیایی . . . ای بزرگ خانواده؟!