گذشت این دهمین شب
و هنوز من هستم
و هنوز ...
گاه به جایی می رسی
که دیگر نمی توانی "غم" را بنویسی
فقط مجبوری آن را بخوانی و بخوانی...
دیگر
قلم هم نمی تواند
از پس غصه هایم بر آید
...نگاه تو باید مرا . . .
حالم خراب گشته ز ترس دوریت
ای کاش نرانی مرا ز در
ای قرب تو حاجت دو دنیا مان
امروز جمعه است و من
در انتظار تماشای صدای تو...
نمی دانم چه بگویم
اما می دانی
نوری در دلم روشن است
و صدایی آهسته در دلم می گوید که تو فردا می آیی...
کم کم به روی هم آیند چشمان تیره ام
گویا که دوری تو خسته کرده شان...
پی نوشت:
کی شود
که چشمانم
نظر اندازند به تو...؟!
یارب ببین چه زار گشته دل بی قرار من
دستی فرود آور و دست دلم بگیر...
زخمی که از نبود تو باشد خدای من
بهتر همان که نمک روی آن زنند...
دل من تنگ شدهست
از برای خود من
دل من تنگ خودی گشته که بودش و نبودش همه از جنس خدا بود
و هست...
نمی دانم "دل"دست دارد یا نه
فقط می دانم
تو دستش را می گیری اگر بخواهی...
حبس دعا در جواب بی خیالی است
وقتی که تو بخوانی و من
ندهم پاسخی به تو...
می بینی
چه دیوانگی ها می کند
این دل؟!
پی نوشت:
یارب برس به داد دل دیوانه...
امروز
دوشنبه
سوم تیر
بیست و چهارم ژوئن
پانزدهم شعبان
و جای تو هنوز خالیست در جشن میلادت...
خـــورشــیـد مــــا
طــلـوع کــن و
لـــحـظـه ای بــتــــابـــــ ...
میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه مبارک
لحظه ای ناب بود، لحظه ی مرگ
اگر آنجا / به بالین تو آن لحظه ی مرگ / گل نرگس باشد . . .
بی نام و نشان ماییم
که نداریم
نه نشان و نه نشانی / از تو...
یا صاحب الزمان
اینجا
قافله هامان
راه خود را می روند...
... هرچند که می خوانند تو را !
السلام علیک یا صاحب الزمان
اینجا
یک دنیا
در انتظار تو...
... نیستند!
اما تا بخواهی حرف انتظارت را می زنند.
اگر امروز / در این روز شریف جمعه
گذرت بر سر کویش افتاد
و دلت را به کنارش جا داد
و نظر بر رخ ماهش کردی
خواهشم را نبری از یادت
که رسانی تو سلامی از ما...
اگر امشب
نفست سمت خدا رفت و دلت یاد خدا کرد
یاد ما هم باش...
التماس دعا.