حالا که آسمان ابریست
حال عالم را می بینی؟
عالم هم بیشتر از ما منتظر آفتاب است!
حالا که آسمان ابریست
حال عالم را می بینی؟
عالم هم بیشتر از ما منتظر آفتاب است!
می دانم
خوب می دانم
ارزش یک پول سیاه هم ندارد این دل من
تو رایگان ببر
اصلا
تمام زندگیم هم روی آن
اگر جنس هایم را نفروشم می گندند
به پایت می افتم
خدایا
نگذار تباه شوم
خدا گفت به من سجده کنی
اما می دانم
من هم ممکن است مانند تو گمراه شوم...
وقتی سد ها را در زندگیت می بینی
جای انگشت کردن در سوراخ های آن
برای آنها سوراخ ایجاد کن
توکل
توبه
امید
تلاش
تغییر
و...
به هر تعداد که نیاز است
همین سوراخ ها سد را خراب می کنند!
وقتی زمین خیلی تیره می شود
برف
این روزگار سیاه را
زیر خود می پوشاند
اما
کاش احتیاجی به برف نبود
کاش
زمین را
کثیف نمی کردیم
شنیده بود باید خودش را در آیینه نگاه کند
تا بفهمد کیست
اما کسی به او نگفت آیینه های موازی
تو را بی نهایت بیشتر از آنی که هستی نشان می دهند
برگ هایمان را گناهان آتش زدند
حالا تو هم می خواهی تبر برداری؟؟
مگر این درختان نیم سوخته دیگر چه دارند که آن ها را قطع کنی؟
سرزنش کن،هر چه می خواهی سرزنشمان کن... اما از ما راضی شو
( لک العتبی حتی ترضی... ؛ مناجات التائبین امام سجاد علیه السلام )
حتی واژه ها هم
وقتی به تو نرسند
راهی بن بست می شوند
اصلا واژه یی که تو در آن نباشی واژه نیست!
واژه باید منتظر باشند
واژه باید بوی انتظار بدهد
واژه باید از تو بگوید
و الا
یاوه می شود!
باران رحمت تو
یک جرعه اش هم نجات بخش است
یک جرعه باران می خواهم!
بابای من زنده است
فقط
بعد از جبهه رفتنش
در یک قاب عکس
تاقچه نشین شده است
همین!
انگار اشتباهی
جای چشم
مشک را نشانه گرفته بودند
شاید برای همین بود که اشک های علمدار با تیر خوردن مشک روانه شد...
خدایا
نمی گویم تو را می خواهم
می گویم
می خواهم خودم همانی شوم که تو می خواهی
وگرنه من که هستم که تو را بخواهم؟؟
یک بار سیب خورد
بعد آن آدم شد
ما
بار ها سیب خوردیم
اما آخر آدم نشدیم!
کاش روزی نرسد که
من بمانم
و یک پنجره
و یک راه طولانی
و یک عمر تمام شده
در انتظار تو...
از بچگی خط زیبایی نداشته ام
تقدیرم را تو باید بنویسی مولا
من که بنویسم، بد خط می شود!
کاش این یلدای آخر باشد
خدایا!
خسته شده ام از یلدا هایی که خورشیدشان پشت ابر است