اگر باور داری
حاضری در کربلا، آن هم روز عاشورا، جلوی ارباب
گناه کنی؟
تصمیم دارم بعد این
کمتر روضه ات را بنویسم
جایش روضه های نوشته ام را بخوانم
فکر کنم
و گریه های جا مانده را ادا کنم
یا اقلا وقت نوشتن حواسم را جمع کنم
و نگذارم گریه ای جا بماند!
از مدینه که می آمدیم
گاهی کنار پدر بودم
گاه روی دوش عمو عباس
گاه در بغل داداش علی اکبر
اما حالا...
اشک را خدا برای آن آفریده است
که در مصیبت تو ریخته شود
وگرنه چه فایده از این اشک ها؟!
به پیرهن عزایت بگو:
تو برایم شاهد باش
آن دنیا که می روم
می خواهم بگویم پیرهن عزایم را بیاورید
که شهادت دهد چه ها دیده است...
به لباس سیاهمان ایراد می گیرند
اما نمی دانند:
در عزای ارباب
آسمان نیز سیاه پوش می شود
و مثل باران اشک می ریزد
اربابت را که صدا می زنی
قطعه قطعه صدا بزن
اینگونه:
حـ ـسـ ـیـ ـن (ع)
باورت می شود
به فرزند علی علیه السلام
دختر فاطمه سلام الله علیها
بی احترامی کرده باشند؟
ضربان قلبم کند شده است
باز دکتر برایم تجویز می کند
روضه ی ارباب
هنوز که هنوز است
بعد اینهمه سال
یک منزل از سفر اسرای کربلا مانده است
منزل موعود...
نمی گویم چرا آمدی
اما کاش زودتر می آمدی
و سه ساله ات را با خود می بردی
یا أهل العالم
نُکثَت ذِمة الحسین(ع)
هُتکت حرمة الحسین(ع)
سُئل دَم الحسین(ع)
قُطع وَتین الحسین(ع)
یا أهل العالم
قُتل الحسین(ع) بکربلاء عطشانا
کاش فدر بدانیم.
از کجا معلوم؟
شاید سال آینده، همچین روزی
زیر خروارها خاک
در حسرت محرم باشیم
من دیر آمدم
تو هم که می خواهی تلافی کنی و زود بروی
این چه رسمیست؟؟
هنوز نرفته ای اما من دلتنگت شدم، محرم!
غروب چهارم دارد از راه می رسد
کم کم غروب محرم هم می آید
اما می ترسم...
می ترسم عمرم هم غروب کند و هنوز حسینی نشده باشم
دلم را می بینی؟
خرابه شده است!
اما دختر سه ساله ات ثابت کرد که تو به خرابه هم قدم می گذاری...
عمه ببین:
آخر بابا پیش من آمد!
دیگر از این خرابه خسته شده ام...
حالا نوبت من است به مهمانی او بروم.
آب...چه کلمه دردناکی!
یاد عمو می اندازد مرا.
راستی عمه...! عمویم کجاست؟ چقدر آن سر بالای نیزه شبیه عموست!
کربلایی شدن بهانه است
باید حسینی شد...
باید دید به ندای "هل من ناصر ینصرنی" مولا لبیک می گوییم یا خیر...
( کربلایی-عین لام )
عشق است حسین ع،
اما...
مگر از "عشق" هم سر می برند؟!
مگر "عشق" را زیر سم اسبان می گذارند؟
مگر "عشق" را بالای نیزه می برند؟؟!
خدا لعنتت کند ای شمر
دست هایم را که نشان بوسه حیدر داشتند قطع کردی، دیگر به مشک چه کارت بود ای نانجیب؟ مگر ندای"العطش"طفلان را نمی شنیدی؟
خودم دیدم که تیر سه شعبه به گلوی شیرخواره می زدند
خودم دیدم که کنار نهر، دست های علمدار را می بریدند
خودم دیدم که در گودال، عشق را سر می بریدند
وای که چه دید و چه کشید زینب سلام الله علیها...