آتش بزن
خاکستر را به باد ده
نیست کن
دل شوق تو دارد...
گفتی می آیی
گفتی می خری
گفتی می بری
... پس کجایی؟!
- می ترسم باد تمامِ "من" را ببرد... -
نه یوسفم
و نه به خاطر می آورم خواب انگور کسی را تعبیر کرده باشم و از او کمک خواسته باشم
- چرا این زندان به سر نمی رسد...؟!
این روزها
نه در
نه دیوار
نه کوه
هیچ کدام راه من به تو را سد نکرده اند که نابودشان کنم
هیچ کدام...
این روز ها فقط منِ من بین من و تو قرار گرفته است
تو بگو چه کنم...؟!
( اقتباس از اگر دری میان ما بود )
گر بدانم
که تو بر قله ی این کوه هستی
این همه صخره ی پر رنج همه هیچ بوَد...
پ.ن:
من تو را می خواهم
با تمامِ سختی...
جان مولا نظری بر دل حیرانم کن،
دل من سخت هوای تو به سر دارد و بس ویران است...
+الهی و ربی، من لی غیرک؟!
خوشا آنان که امشب لحظه ای بیش
به یاد مهدی زهرا(عج) نشینند...
پ.ن:
یلدا بر آنانکه یک لحظه بیشتر برای یاد خدا یافته اند مبارک باد...
تـو کــه نـبـاشــی
مـی خـواهـم دنـیــا نـبـاشـد
مـرا بـه دنـیـای بـی تـو چـه کــار اسـت، یــا حــسـیـن . . . ؟!
اما
بین عادت ها فرق است ؛
چشمان من عادت کرده اند به ندیدن و نادیده گرفتن آنچه که هست
چشمان تو عادت کرده اند به دیدن و نادیده گرفتن آنچه که هست...
بین عادت ها فرق است...
+ امان از لحظه ای که من نادیده می گیرم و تو می بینی...
+ کی می شود که به یک جرعه از نگاه، بیماری دو چشم مرا برطرف کنی...
+ اقتباس از "از من جدا مشو که توام نور دیده ای"
شیرین تر از نگاه تو بر دل ندیده ام در عمر
ای وای بر دلی که فروشد نگاه تو...
عـالــم بـه پــایِ تــو ای جــان نـمــی رسـد
در آن زمــان کـه نـظــر بـر دلــی کـنــی . . .
+دل گـرفـتــه اسـتــــ و او طـلــبـــ کـنــد نـگــاهِ تـو
در ایـن پــایــیـــــزِ طـولانــی
خــدایــا، قـلــبــِــ مــن بـی تـــو . . .
دلــم تـنــگــــ اسـتــــ . . . !
وای از خرابی حالم، اگر تو رو گردانی
من جز نگاه تو در عالمم نباشد هیچ...
+ سیدی... من لی غیرک؟!
حـتــی بــا زبـان شـاکــریــن نـیــز کـه حـمــدتـــ را بــگــویـم کــافــی نـیــسـتــــ
چــه رســد بــه ایــن زبــان کـــه . . .
. . . نـگــویـم بـهــتــر !
اللهم لک الحمد حمد الشاکرین ( زیارت عاشورا )
( + )
نه در عرفاتیم
نه کربلا
نه مشهد
اما باز هم سمت تو می آییم
جامانده ها را قبول می کنی؟!
مردمان جهل کنند کین همه از سوی تو یارا به جدایی آیند
بارالها
مپسند جهل من از روی توام دور کند...
نـه مـی خــواهـــم غــزل بـاشـم ،
نـه قـصــیـده ،
نـه مـثــنـوی ،
فـقــط مـی خـواهــم قـطــعـه بـاشــم ...
مـی خـواهــم قـطــعـه قــطـعـه بــرای تـــو بـاشــم، بـرای تــو قـطـعــه قـطـعــه شـوم .
مـی شـود مــرا بـسـرایـی،
ای بـهـتــریـن شــاعـر دنـیــا ؟!
+(جان هدیه ایست پیشکش آورده از خودت، این هدیه را اگر نپذیری کجا برم؟! - فاضل نظری )
ای تـــو نـزدیــکـتـــر از نــزدیـکــان !
دوریـتــــ داغ بــزرگـیــسـتــــ ؛ بــزرگـــ . . .
پی نوشت: هــر چـه خــواهـی بـــه روی چـشــمـــانــم، فـقــط آنـجــا، کـنــار خـود، جــایــم ده
+ ای وای به مـن اگــر ز تـــ♥ــو دور شــوم
مــرا بـبــخــش کــه عــاشـقــتــــ نـیــسـتــم
مـرا بـبـخــش . . .
امشب
اشک ها هم نتوانستند غم را از دلم بیرون برند
باورت می شود؟!
پی نوشت:
گمان می کردم باران همیشه حال را خوش می کند...
دلتنگ صدایت و نگاه تو ام امروز ؛
و هر روز.
و خواهش کنم امروز:
نگاهی، صدایی...
+ گــشـتـــه دل ـخـســـتـــه و بـــی تـــابــــ ؛ نــگــــارمـ ! دریـــابــــ . . .
هـــر بـــار کــه فـصـــل هـــا را تـقـسـیـــم کـردیــم
نــیـ ـمـــه ی دوم ســـال بــه مــن رســـیـد
+ بـــا یـکــــ پـایــیـــز بـیــشـتــر...