هفت روز دیگـــــــــر
بـــ ـ ـــدون تـــ ـ ـــو ...
کی تمام می شود این جدایی گل زهرا؟؟؟
هفت روز دیگـــــــــر
بـــ ـ ـــدون تـــ ـ ـــو ...
کی تمام می شود این جدایی گل زهرا؟؟؟
این روز ها
خیابان ها
پر شده است از فروشندگان گل نرگس
چقدر ساده می فروشند...
کجایی گل زهرا
دلم گشت هوایی گل زهرا
و دارم زدلم از تو سوالی گل زهرا
از این دل تو رضایی گل زهرا؟
و آیا بودش تا شنود از تو ندایی گل زهرا
و یا چون که شکستم دل تو، سخت از آن زار و جدایی گل زهرا؟!
دو بیتی یی در مناجات با عزیزی که ندیدمش...
عزیزم چه عزیز است نگاهت ننمودم
نظر ها همه سوز است، نگاهت ننمودم
نگاهی که تو دیده ست، چه روزش گذرد شب
نگاهم شب و روز است، نگاهت ننمودم
( عزیزٌ علیَّ أن أری الخلق و لا تُری - سخت است بر من که خلق را ببینم و تو را نبینم )
نمی دانم سلام من سلام نیست
یا گوش هایم گوش نیستند
که جوابت را نمی شنوم...
السلام علیک یا اباصالح المهدی
با خورشید که همنشین شوی
دیگر دلت به کمتر از آن راضی نمی شود
حتی اگر خورشیدش پشت ابر باشد...
زمانه ی عجیبیست
یک نفر را هزار و اندی سال به انفرادی فرستاده ایم
درها را به رویش قفل کرده ایم
مدام برایش زبان درازی می کنیم
و می گوییم:
بیا پیش ما...
هزار سال تنهاییت پر نشد
انگار فقط تنهاترین کس است که تنهایت نگذاشته است
اما می دانم
هرچقدر هم تنهاییت زیاد باشد
به بینهایت نمی رسد
یابن الزهرا
صدایت را نمی شنوم
اما می دانم
جوابم را می دهی
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه
باز هم
امسال
جشن تاجگذاری
بدون او بود...
( پی نوشت:
تاج واقعی آن است که ارباب ما دارد
تاج خلیفة اللهی... )
ما چه می فهمیم معنای انتظار را؟
انتظار را آن امامی می فهمد
که هزار و اندی سال خون دل خورده است
نامردی مدینه و کوفه و سامرا و... حرف است
آنها هم شهر های معمولی هستند!
اگر چنین بگوییم
تمام دنیا نامردند
چرا که هزار و اندی سال است فرزند زهرا تنهاست...
غیبت
غربت
این دو واژه از ابتدا همراه هم نبودند
ما آنها را همنشین کردیم...
یابن الحسن
بانویی میان در و دیوار تو را صدا می زند
کجایی این منتقم پهلوی شکسته ی مادر...
کوچه همان کوچه است
آنجا با ضربه ها به پهلوی مادر زدند
اینجا با نگاه ها به پهلوی فرزندش...
نمی دانم چه بگویم
هر بار
قطرات گریه را روی چشمانت جاری کردم
و هر بار
عرق شرم جاری شده ام را پاک کردی...
دشمنانت به کنار
همین محبان هم
کارهایشان
برای خم کردن قامت تو کافیست
یابن الزهرا
هزار و اندی سال
منتظر فرجش است
و هزار و اندی سال است که هنوز عید ها را جشن می گیریم
جالب تر اینجاست
که به او تبریک می گوییم
آخر چه چیز را تبریک می گوییم؟
محبان بی وفایش را؟!
می گویند ماه صفر، ماه درد است
اما من می گویم
تا وقتی که نیاید
تمام ماه های سال، ماه دردند...
مجنون که شویم
لیلایمان هم پیدایش می شود
مجنون که شویم
لیلایمان هم ظهور می کند!
درخت ماند
و
خواب زمستانی
و فکر انتظار پرنده ای که کوچ کرده بود
انگار نمی دانست اگر سبز شود پرنده برمیگردد...
( این اولین دو بیتی من هستش که منتشر می کنم، البته یادم نیست اولین دوبیتی سروده شده هم هست یا نه! )
اینجا دو دست و قلم ها از آن اوست
از داغ واقعه خوانم برای دوست:
زندان شده ست زندگیم در فراق تو
دیدار روی یوسف کنعانم آرزوست
"آمدیم...نبودید...رفتیم"
یابـن الحسـن!
این سرگذشت حال مــاست
یک عــمر است وقتـی می بینیم شـمــا نیستید
جـای انتظــار...
مـی رویم!
یا بن الزهرا
خون دل از من برای تو شده است
و ناله ی فراق از تو برای من!
البته خودم می دانم که این ناله ها برای تو یک منتظر نمی شود
چرا که ناله می زنم، اما وقت عمل...