و نه می توان گفت جایی نیستی
الحق که یگانه یی
( رجوع به خطبه 65 نهج البلاغه )
اشک را خدا برای آن آفریده است
که در مصیبت تو ریخته شود
وگرنه چه فایده از این اشک ها؟!
به پیرهن عزایت بگو:
تو برایم شاهد باش
آن دنیا که می روم
می خواهم بگویم پیرهن عزایم را بیاورید
که شهادت دهد چه ها دیده است...
به لباس سیاهمان ایراد می گیرند
اما نمی دانند:
در عزای ارباب
آسمان نیز سیاه پوش می شود
و مثل باران اشک می ریزد
دستانم را بگیر
با خود به اوج آسمان ها ببر
از این نفس زمینی خسته شده ام
ضربان قلبم کند شده است
باز دکتر برایم تجویز می کند
روضه ی ارباب
پیش خودم می گفتم
خدا چیز هایی که لیاقتشان را ندارم به من نمی دهد
دریغ از این که
لیاقت هیچ کدام از داشته هایم را ندارم!
مولا
دلت که می گیرد
برو سراغ یک چاه
و از ما به چاه شکایت کن
اما بدان از روی دشمنی با تو نیست این ها...
اشک نریختن همیشه از قساوت قلب نیست
گاهی از "آن بالا" نظر نمی شود
گاهی از "این پایین" نظر نمی شود
گاهی هم شاید هیچ کدام از بالایی ها نیست، اما باز هم نمی بارد. چرا؟!
( @ اشک - سقوط آزاد )
"عشق" که باشد دیگر همه چیز تمام است
عقل و احساس هر دو قد خم می کنند
و خودت را که می نگری سر تا پا در خدمت معشوقی
خدایا! می گذاری عاشقت شویم؟!
سهم من نیز همین شده است
تعریف های این و آن را بشنوم
و از دوری کربلایت دق بخورم
مولا! می شود یک شب جمعه...؟!
هنوز که هنوز است
بعد اینهمه سال
یک منزل از سفر اسرای کربلا مانده است
منزل موعود...
وقتی راه گریه ام بسته می شود
احساس می کنم خلع سلاح شده ام!
"ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء"
چه حالی دارد
روز عاشورا
در حرم فرزندش باشی
ان شاءلله عازم مشهدم. اگه لایق باشم دعا می کنم. یا حسین بن علی علیه السلام
معلم سکوت کرده
منتظر است شاگرد ها شلوغی را تمام کنند
این ماجرای هزار و اندی ساله است
اما شاگرد ها...
بیچاره معلم که در انتظار قیام با این شاگردان سر به هواست
خدا لعنتت کند حرمله
به هیچکدام رحم نکردی
نه چشمان سقا
نه گلوی عطشان
روز محشر اگر شفاعتت نصیبم نباشد
اقل عذابم به دست تو باشد
یا اباعبدالله
انگار غربت میراث این خانواده است
آن از مادر
و این هم از آخرین فرزند... الامام المنتظر
چقدر به مادرت شبیهی
تو نیز زیر کوله بار غم ها صلابتت را از دست ندادی
یا زینب(س)
من دیر آمدم
تو هم که می خواهی تلافی کنی و زود بروی
این چه رسمیست؟؟
هنوز نرفته ای اما من دلتنگت شدم، محرم!
غروب چهارم دارد از راه می رسد
کم کم غروب محرم هم می آید
اما می ترسم...
می ترسم عمرم هم غروب کند و هنوز حسینی نشده باشم