تمام افتخار
و حماسه شان
مقابل شکست هایشان از ایران
فرار شش نفر است...
( @فیلم ضد ایرانی آرگو، برنده جایزه اسکار )
تمام افتخار
و حماسه شان
مقابل شکست هایشان از ایران
فرار شش نفر است...
( @فیلم ضد ایرانی آرگو، برنده جایزه اسکار )
غروب ها
همه رنگ دارند
سرخ و نارنجی و زرد
اما نمی دانم
چرا
غروب جمعه ها
خاکستریست...
برخی روی خاکند
اما از تمام دنیا پایین ترند
و برخی زیر خاک
و از تمام دنیا بالاتر...
گاه حس می کنم حکایتمان مانند کسی است
که در انتظار معشوق
چشمانش را به راه دوخته بود
اما
مدام از راه دور می شد...
دیگر آرام شده بود؛
حس می کرد گرم ترین آغوش دنیا را دارد
و چه حس شیرینی داشت
که خدایش را یافته است...
( الا بذکر الله تطمئن القلوب )
به نشانه ی تعظیم
سرمان را خم می کنیم
مقابل میراث مادر...
پی نوشت:
چه افتخاری دارد تعظیم مقابل چادر مادر...
برای دیدن امام زمانتان
چه سختی ها متحمل شدید بانو
حال آنکه ما
برای دیدن امام زمانمان
حاضر نیستیم حتی سختی کنار گذاشتن گناهان کوچک را کنار بگذاریم...
السلام علیک یا فاطمةالمعصومه
نفس می کشید
اما
او مانده بود
و
یک زندگی
که تمام شده بود
وقتی خدا را نداشت...
چـــه انـتــظـــاری مــی کـشــد "کــعـبـــه"
بــــرای تـکــیـه گـاه تـــــــو شــدن...
الســلام علـیــکــــ یـا بـقیــةالـله فـی ارضـــه
آقا جان
شما "فعلا" نصیحت کردید
اما
کاش گوش هایمان نصیحت پذیر باشند
تا این "فعلا" به همینجا ختم شود...
آن ها علی را تنها گذاشتند...
ما نیز علی را تنها گذاشتیم!
پس فرق ما با اهل کوفه چیست؟
پی نوشت: ایها الناس... سید علی تنهاست!
نمی دانم چگونه می توانم روی حرف تو حرفی بزنم
دلم را دعوت کنی به حریمت
و من
بی آن که تو بیرونش کنی
آن را از حریمت دور کنم...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی
ادعای انتظار می کنیم
اما دعای انتظار...
الهم عجل لولیک الفرج...
هزار و اندی سال برای من و تو صبر کرده است
و ما
حاضر نیستیم
برای او
لحظه ای مقابل گناه صبر کنیم...
چگونه ادعای سوادمان می شود
وقتی هنوز معنی دو کلمه "حضور" و "غیاب" را نمی دانیم؟
مدام برای فردی که حاضر است لفظ "غایب" را به کار می بریم
و برای خودمان لفظ "حاضر" ...
جشن می گیریم
اما هنوز هم در دلمان غم داریم...
فجر را جشن می گیریم
به امید روزی که
طلوع خورشید را...
همه چیز با تو است و هیچ چیز با تو نیست...
چشمه باید از نور بجوشد
وگرنه بودن و نبودن آن فرقی ندارد...
اصلا همان بهتر که بخشکد
چشمه احساسی که خدا نداشته باشد!
پی نوشت:
خدایا... چشمه ها را پر از نور کن
بازار را ببین
چه ارزان یوسف را فروختند
(
پی نوشت: به هر قیمتی که فروشیم کم است...
اما چقدر ساده به کم راضی می شویم!
)
هـــوای زنــدگـی طـــ ـ ـــوفـــ ـ ـــانـــ ـ ـــی شـده استـ...
"کــشــتــی" ای مــی خـواهــم
بـرای
رهـــــــایـــی...
( قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إن الحسین (ع) مصباح الهدی و السفینة النجاة . همانا حسین (ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است)
معیار بعضی از ما شده دلمان!
وقتی دلمان چیزی می خواهد
چه خدا آن را صلاح بداند
و چه نداند
باید همان شود
وگرنه خدایمان خدای خوبی نیست!
توشه ای می خواهم
که برتر از آن نباشد
خدایا... چه کسی جز تو می تواند تقوایم دهد؟؟
( ... فَإنّ خیرَالزّادِ التّقوی، و اتَّقونِ یا أولی الألبَاب ( بقره، 197 ) ... همانا بهترین توشه تقوا است، و از من پروا کنید ای صاحبان عقل )
باران باریده است
اما
این کویر ها هنوز خشکند...
آخر
تا خودشان نخواهند
کاری از دست باران بر نمی آید!
شاید به جا باشد یک نفر به ما بگوید:
" بی وفا
سنگ ها را جمع نمی کنی از راهش
اقلا به پایش سنگ نزن
عمریست که منتظر است "
جمعه ها بهانه مان است
می خواهیم بگوییم منتظریم
اما خودمانیم
واقعا منتظریم؟!
یا أباالحسن
کجایی که ببینی
فرزندت
سال هاست حتی "چاه" هم برای درددل ندارد...