در نبود یوسف
زلیخا
خطرناک تر شده است...
به تمسخر می گویند : أین المهدی
یک روز
از کنار کعبه
با فریاد أنا المهدی
پاسختان را خواهد داد...
کربلا،
پرچمی سرخ روی گنبد . . .
آه!
کی شود که جایش را به پرچمی سبز دهد . . . ؟!
دل من
دیدن بهشت می خواهد...
...لحظه ای چشم بر پای تو . . .
( بهشت زیر پای مادران است، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم )
پی نوشت1 :
می ترسم از آن روز که حسرت با تو بودن را خورم...
پی نوشت2 :
عیدتون مبارک
کل أرضٍ کربلا . . .
- هر زمینی!
حتی زمین دل هامان... -
پی نوشت:
خاک کربلا تشنه بود... شاید برای همین است که دل هایمان هم تشنه است، تشنه ی لحظه ای حضور "تو". . .
خوشا به حالش آن چهار بانو
اولین کسانی بودند
که زیارت کردند
بر جمال کوثر را...
پی نوشت:
کجا آیم برای زیارتت مادر...؟!
آنگاه که از تو برای ما
نه دیدنی باشد
و نه شنیدنی
چیست زندگی هامان
جز مرگ...؟!
پی نوشت:
دیدن و شنیدن همیشه با چشم و گوش نیست... گاه با دل است!
حماسه ی سیاسی
یعنی
ادبی نویسان هم
سیاسی نویسند...
پی نوشت:
ان شاءلله حماسه سیاسی در به طعم گندم آغاز می شود...
بگویید ابراهیم(ع) بیاید
می خواهم
لحظه ای تبرش را قرض بگیرم
برای شکستن این بت نفس...
کاش
ابر ها
مثل باد
کنار روند
از مقابل خورشید...
الهم عجل لولیک الفرج
چهار فرزندش
همه رفتند
اما هیچ کدام
رفتنشان
اندازه ی رفتن فرزند فاطمه(س) برایش سخت نبود...
پی نوشت:
شهادت حضرت ام البنین سلام الله علیها تسلیت باد.
عمل هامان که به تو نزدیک نیست
اگر زبانمان هم از تو دور شود
دیگر چه می ماند از ما؟!
کاش می دانستیم
که اینجا آمده ایم برای اثبات سه حرف...
"ع"، "ش" و "ق" . . .
پی نوشت:
عاشق کجا معصیت معشوق می کند...؟!
کاش
سالی که نکوست
از بهارش پیدا نباشد
کاش
سالی که بهارش پرپر شدن گل یاس است
سال پر پر شدن گل نرگس نباشد...
اصلا این واژه ها چه می فهمند
دل مولا چه خون از دست ما
این واژه ها - همه - محدودند . . .
حق دارد
صبرش کم شود
کسی که چنین همسری از دست دهد...
( ...قَلَّ یا رسول الله عن ضفیّتک صبری... _ ...ای فرستاده خدا از برای دخترت صبرم کم گردیده... امیرالمومنین )
گریه های شبانه مادر گواهی می دهند
او هم می دانست
بعد او
غیر چاه
علی(ع) کسی را نخواهد داشت . . .
باید سپر شویم برای امام زمانمان
باید
بین در و دیوار
شعله کشیم . . .
مردانگی آن است که
کامران آوینی باشی / و آن باشد عقایدت
اما خود را به جایی رسانی
که شوی
شهید مرتضی آوینی...
چه تلخ است
سرنوشتی
که دیدار "تو" در آن نباشد...
یابنالحسن
بیا و نجاتمان ده ازین سرنوشت های سیاه...
تو از همان اول هم مال خدا بودی
ما لیاقت نداشتیم
و
خدا / تو را / پس گرفت...
آه...
امان از دلی که حتی لیاقت لحظه ای دیدار هم ندارد...
این قلم ها چه می توانند بگویند؟!
هر چه بفهمیم و بگوییم
باز کم است...
تنها / چاه / می فهمد
رنج علی(ع) بعد فاطمه(س) را . . .
گمان می کرد دست و دل بازی را به انتهایش رسانده است
حتی همسرش را هم بخشید
به چشمان ناپاک خیابان ها...
چه سخت می گذرد
دیدن روزگاری که
چشمانش
از دیدن تو
کور است
( عزیزٌ عَلیَّ أن أَرَی الخلقَ و لاتُری؛ سخت است بر من که مردم را ببینم و تو را نبینم .. . . دعای ندبه . . .. )