به طعم گندم

با تمام تلخی همیشگی؛ گندم پدر هنوز روی خوشه است، روی خوشه هاست...
شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ق.ظ

یاد تو امید دلش بود و هست...

در دل خود درد داشت،

در دل او جا نبود،

جای به جای دل او پر ز درد،

جای به جای دل او پر ز آه،

جای به جای دل او تنگ بود،


با دل خود حرف زد،

با دل خود درد گفت،

در دل خود یاد کرد،

یاد از آن روزها... :


پیش خودش - زیر لب - زمزمه ها کرده بود؛

پیش خدا؛ در به در او در زده بود هر دری؛

او طلب کرببلا کرده بود.

(ادامه شعر در ادامه مطلب)

در دل خود یاد کرد:

چشم خودش را به حریمت گشود؛

اشکِ وصال تو به چشمش نشست...

شوق وصال تو چه ها کرده بود!


در دل خود یاد کرد:

او به حریم تو نظر کرده بود.

او به حریم تو بود؛ دور ز هر درد و آه؛

روزی او کرببلا گشته بود.


در دل خود یاد کرد:

روز جدایی ز تو،

روز، پر از اشک، پر از درد بود.

دل خوشیش گشته بود:

ماندن دل در حرم!


در دل خود یاد کرد:

وقت جدایی دل

از همه یاد تو و از آن حرم.

آه از این درد که بر دل نشست


اشک جدایی به دو چشمش نشست،

درد فراق تو چه ها می کند!

آهِ دلش پر زد درد؛ دردِدلش پر ز آه!

آه، دلش درد داشت.


در دل او جا نبود

جای به جای دل او تنگ بود

جای به جای دل او پر امید

شوق نگاه تو فقط مانده بود

یاد تو در دل همه شادیِ او

یاد تو امیدِ دلش گشته بود



نوشته شده توسط امیر حسین
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

به طعم گندم

با تمام تلخی همیشگی؛ گندم پدر هنوز روی خوشه است، روی خوشه هاست...

بسم الله الرحمن الرحیم
در نبود تو
می نویسم از برای تو
از برای گریه های شامگاه تو...

می شود برای ما دعا کنی
آن زمان که می چکد
قطره های اشک از دو دیدگان تو
بعد دیدن کار های ما،
در نبود تو...؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعر هایم
همه ناتمامند
آخر
در انتظارند تا "تو" تمامشان کنی
ای پایان خوش تمام آرزو ها . . .

آخرین نظرات

یاد تو امید دلش بود و هست...

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ق.ظ

در دل خود درد داشت،

در دل او جا نبود،

جای به جای دل او پر ز درد،

جای به جای دل او پر ز آه،

جای به جای دل او تنگ بود،


با دل خود حرف زد،

با دل خود درد گفت،

در دل خود یاد کرد،

یاد از آن روزها... :


پیش خودش - زیر لب - زمزمه ها کرده بود؛

پیش خدا؛ در به در او در زده بود هر دری؛

او طلب کرببلا کرده بود.

(ادامه شعر در ادامه مطلب)

در دل خود یاد کرد:

چشم خودش را به حریمت گشود؛

اشکِ وصال تو به چشمش نشست...

شوق وصال تو چه ها کرده بود!


در دل خود یاد کرد:

او به حریم تو نظر کرده بود.

او به حریم تو بود؛ دور ز هر درد و آه؛

روزی او کرببلا گشته بود.


در دل خود یاد کرد:

روز جدایی ز تو،

روز، پر از اشک، پر از درد بود.

دل خوشیش گشته بود:

ماندن دل در حرم!


در دل خود یاد کرد:

وقت جدایی دل

از همه یاد تو و از آن حرم.

آه از این درد که بر دل نشست


اشک جدایی به دو چشمش نشست،

درد فراق تو چه ها می کند!

آهِ دلش پر زد درد؛ دردِدلش پر ز آه!

آه، دلش درد داشت.


در دل او جا نبود

جای به جای دل او تنگ بود

جای به جای دل او پر امید

شوق نگاه تو فقط مانده بود

یاد تو در دل همه شادیِ او

یاد تو امیدِ دلش گشته بود

نظرات  (۲)

سلام
با افتخار لینک شدید
پاسخ:
سلام علیکم
ممنون...
۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۲ سجاده ای که دلش آسمان می خواست...
و صبر
درختی که تلخی بسیار دارد
اما
میوه اش شیرین است...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی