یاد تو امید دلش بود و هست...
در دل خود درد داشت،
در دل او جا نبود،
جای به جای دل او پر ز درد،
جای به جای دل او پر ز آه،
جای به جای دل او تنگ بود،
با دل خود حرف زد،
با دل خود درد گفت،
در دل خود یاد کرد،
یاد از آن روزها... :
پیش خودش - زیر لب - زمزمه ها کرده بود؛
پیش خدا؛ در به در او در زده بود هر دری؛
او طلب کرببلا کرده بود.
(ادامه شعر در ادامه مطلب)
در دل خود یاد کرد:
چشم خودش را به حریمت گشود؛
اشکِ وصال تو به چشمش نشست...
شوق وصال تو چه ها کرده بود!
در دل خود یاد کرد:
او به حریم تو نظر کرده بود.
او به حریم تو بود؛ دور ز هر درد و آه؛
روزی او کرببلا گشته بود.
در دل خود یاد کرد:
روز جدایی ز تو،
روز، پر از اشک، پر از درد بود.
دل خوشیش گشته بود:
ماندن دل در حرم!
در دل خود یاد کرد:
وقت جدایی دل
از همه یاد تو و از آن حرم.
آه از این درد که بر دل نشست
اشک جدایی به دو چشمش نشست،
درد فراق تو چه ها می کند!
آهِ دلش پر زد درد؛ دردِدلش پر ز آه!
آه، دلش درد داشت.
در دل او جا نبود
جای به جای دل او تنگ بود
جای به جای دل او پر امید
شوق نگاه تو فقط مانده بود
یاد تو در دل همه شادیِ او
یاد تو امیدِ دلش گشته بود
با افتخار لینک شدید