به طعم گندم

با تمام تلخی همیشگی؛ گندم پدر هنوز روی خوشه است، روی خوشه هاست...

بسم الله الرحمن الرحیم
در نبود تو
می نویسم از برای تو
از برای گریه های شامگاه تو...

می شود برای ما دعا کنی
آن زمان که می چکد
قطره های اشک از دو دیدگان تو
بعد دیدن کار های ما،
در نبود تو...؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعر هایم
همه ناتمامند
آخر
در انتظارند تا "تو" تمامشان کنی
ای پایان خوش تمام آرزو ها . . .

آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هشت سطر دفاع مقدس» ثبت شده است

چادرش را سر کرد
پرسیدم کجا می روی؟!
گفت: مگر نشنیده ای شهید آورده اند؟؟ شاید جگرگوشه ی من هم بین آنها باشد
از در خانه بیرون رفت.
و بعد از چند ساعت گریه کنان برگشت؛
باز هم...
:((

***مسابقه مینیمال نویسی جبهه جهادگران مجازی؛ هشت سطر دفاع مقدس
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۱۳:۵۵
امیر حسین
به دنیا آمد
پرستار از اتاق آمد بیرون و بابایش را صدا کرد، اما...

بزرگ تر شد
کم کم حرف زدن یاد گرفت و بابایش را صدا کرد، اما...

مدرسه رفت
دانشگاه رفت
ازدواج کرد

اما هر چه بابایش را صدا کرد جز یک قاب عکس چیزی ندید...!
***مسابقه مینیمال نویسی هشت سطر دفاع مقدس جبهه جهادگران مجازی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۱ ، ۱۲:۵۸
امیر حسین