چیزی نمی خواهم
همین که "تو" پشت من باشی
از تمام دنیا بی نیازم می کند...
چیزی نمی خواهم
همین که "تو" پشت من باشی
از تمام دنیا بی نیازم می کند...
این قلم ها چه می توانند بگویند؟!
هر چه بفهمیم و بگوییم
باز کم است...
تنها / چاه / می فهمد
رنج علی(ع) بعد فاطمه(س) را . . .
همیشه خواسته ای مرا
کاش
بعد این
برای همیشه
من / فقط تو را...
خدایمان هم ساعتی شده است...
ساعتی خدا را داریم
و ساعتی دیگر / انگار نه انگار که خدایی در کار است!
دعای باران می خوانیم
در این خشکسالی هزار و اندی ساله ی زمین
. . . الــهــــم عـجـــل لـولــیـــک الـفــــرج
چرا باید
تلخی ها را
شیرین بچشیم؟؟
چه بر سرمان آمده است؟ . . .
گمان می کرد دست و دل بازی را به انتهایش رسانده است
حتی همسرش را هم بخشید
به چشمان ناپاک خیابان ها...
می دانیم که شاهد و ناظری
چه می شود
غایب می پنداریمت
و دور از چشمانت...
پی نوشت:
کاش نبینی کارهایمان را
کاش دلت نشکند
یابن الزهرا...
راه این آسمان را
باید از ستاره ها تشخیص داد
ستاره که نه...
چهارده خورشید...
. . .
پی نوشت:
این حرف ها بماند بین من و خودت، مثل تمام چیز هایی که بینمان ماند...
وقتی
دل هایمان
تاب با او "ماندن" را ندارند
چه انتظار است از چشمانمان...؟!
چه بیماری ها که شنیده ام شفا داده ای
دیگر مطمئنم
از پس بیماری های این دل های ما نیز بر می آیی
یا باب الحوائج
یا ابالفضل العباس
یا قطیع الکفین...
آرزوهامان بلند
و خودمان
کوتاه . . .
کاش به آرزوهامان نگاه کند، نه خودمان...
حالمان را
همانطور کن
که خودت می پسندی . . . که احسن الحال همان است و بس
سالنامه های ما هیچکدام باطل نمی شوند
همه بایگانی می شوند
. . . الی یوم الوقت المعلوم . . ..حجر 38.. . .
(@سال 91)
چادرش را بوسه زد و گفت
یادت باشد
من
می روم
تا حجابت بماند
. . . و پرواز کرد!
پی نوشت: چه کرده ایم با شهدایمان؟!
شاید
نخواستی
آنجا - پیش حجت تو بر روی زمین
شهید شوم
و شاید
کار های مهمتری بر روی دوشم گذاشته ای
که باید تمامشان کنم...
پی نوشت:
سلام مجدد، بنده برگشتم
برخی روی خاکند
اما از تمام دنیا پایین ترند
و برخی زیر خاک
و از تمام دنیا بالاتر...
گاه حس می کنم حکایتمان مانند کسی است
که در انتظار معشوق
چشمانش را به راه دوخته بود
اما
مدام از راه دور می شد...
دیگر آرام شده بود؛
حس می کرد گرم ترین آغوش دنیا را دارد
و چه حس شیرینی داشت
که خدایش را یافته است...
( الا بذکر الله تطمئن القلوب )
سخت است
که بدانی
هم نوعانت در سختی به سر می برند
و سخت است
که بدانی
اگر عده ای به حق خود قانع بودند
دیگر هیچ کس فقیر نبود
و سخت تر آن است
که بدانی
با این حال
چقدر فقرا زیادند...
برای دیدن امام زمانتان
چه سختی ها متحمل شدید بانو
حال آنکه ما
برای دیدن امام زمانمان
حاضر نیستیم حتی سختی کنار گذاشتن گناهان کوچک را کنار بگذاریم...
السلام علیک یا فاطمةالمعصومه
خنده دار است
فقیری که تمام اموالش از دیگران است
و هر روز آنقدر به داشتن آنها مغرور می شود که صاحب اموال را فراموش می کند!
_ ... فقیری که فراموش می کند هیچ ندارد و همه چیزش از خداست! _
چگونه ادعای سوادمان می شود
وقتی هنوز معنی دو کلمه "حضور" و "غیاب" را نمی دانیم؟
مدام برای فردی که حاضر است لفظ "غایب" را به کار می بریم
و برای خودمان لفظ "حاضر" ...
چشمه باید از نور بجوشد
وگرنه بودن و نبودن آن فرقی ندارد...
اصلا همان بهتر که بخشکد
چشمه احساسی که خدا نداشته باشد!
پی نوشت:
خدایا... چشمه ها را پر از نور کن