تصمیم دارم بعد این
کمتر روضه ات را بنویسم
جایش روضه های نوشته ام را بخوانم
فکر کنم
و گریه های جا مانده را ادا کنم
یا اقلا وقت نوشتن حواسم را جمع کنم
و نگذارم گریه ای جا بماند!
تصمیم دارم بعد این
کمتر روضه ات را بنویسم
جایش روضه های نوشته ام را بخوانم
فکر کنم
و گریه های جا مانده را ادا کنم
یا اقلا وقت نوشتن حواسم را جمع کنم
و نگذارم گریه ای جا بماند!
نامت را که می برم
عطر عجیبی در فضا می پیچد
نمی دانم این عطر سیب از کجاست
فقط می دانم دوست دارم مدام صدایت کنم
حسین(ع) حسین(ع) حسین(ع) حسین(ع)...
خسته که می شوی
به صورت پدرت نگاه کن
اما خدا را هم شکر کن
که نباید پدرت را در تشت ببینی...
اشک را خدا برای آن آفریده است
که در مصیبت تو ریخته شود
وگرنه چه فایده از این اشک ها؟!
به پیرهن عزایت بگو:
تو برایم شاهد باش
آن دنیا که می روم
می خواهم بگویم پیرهن عزایم را بیاورید
که شهادت دهد چه ها دیده است...
به لباس سیاهمان ایراد می گیرند
اما نمی دانند:
در عزای ارباب
آسمان نیز سیاه پوش می شود
و مثل باران اشک می ریزد
اربابت را که صدا می زنی
قطعه قطعه صدا بزن
اینگونه:
حـ ـسـ ـیـ ـن (ع)
ضربان قلبم کند شده است
باز دکتر برایم تجویز می کند
روضه ی ارباب
نمی گویم چرا آمدی
اما کاش زودتر می آمدی
و سه ساله ات را با خود می بردی
دوست دارم قدمم ثابت شود در راه تو
کنار حسین(ع) و یارانش
اما خوب می دانم
بدون کمک تو نمی شود...
یا أهل العالم
نُکثَت ذِمة الحسین(ع)
هُتکت حرمة الحسین(ع)
سُئل دَم الحسین(ع)
قُطع وَتین الحسین(ع)
یا أهل العالم
قُتل الحسین(ع) بکربلاء عطشانا
غروب چهارم دارد از راه می رسد
کم کم غروب محرم هم می آید
اما می ترسم...
می ترسم عمرم هم غروب کند و هنوز حسینی نشده باشم
دلم را می بینی؟
خرابه شده است!
اما دختر سه ساله ات ثابت کرد که تو به خرابه هم قدم می گذاری...
خدایا به تو شکایت می کنم
از نفسی که
می خواهد من را از حسین علیه السلام دور کند
الهم أنی أشکوا الیک
من نفس یتحاول أن
یبعدنی عن الحسین علیه السلام
دروغ گفته ام
اگر نفس کشیدن بدون حسین علیه السلام را زندگانی بدانم
زندگی من مولایم است...
عمه ببین:
آخر بابا پیش من آمد!
دیگر از این خرابه خسته شده ام...
حالا نوبت من است به مهمانی او بروم.
آب...چه کلمه دردناکی!
یاد عمو می اندازد مرا.
راستی عمه...! عمویم کجاست؟ چقدر آن سر بالای نیزه شبیه عموست!
کربلایی شدن بهانه است
باید حسینی شد...
باید دید به ندای "هل من ناصر ینصرنی" مولا لبیک می گوییم یا خیر...
( کربلایی-عین لام )
عشق است حسین ع،
اما...
مگر از "عشق" هم سر می برند؟!
مگر "عشق" را زیر سم اسبان می گذارند؟
مگر "عشق" را بالای نیزه می برند؟؟!
خدا لعنتت کند ای شمر
دست هایم را که نشان بوسه حیدر داشتند قطع کردی، دیگر به مشک چه کارت بود ای نانجیب؟ مگر ندای"العطش"طفلان را نمی شنیدی؟
خودم دیدم که تیر سه شعبه به گلوی شیرخواره می زدند
خودم دیدم که کنار نهر، دست های علمدار را می بریدند
خودم دیدم که در گودال، عشق را سر می بریدند
وای که چه دید و چه کشید زینب سلام الله علیها...