دودهای آسمان
حکایت از نبودن ستاره است
آسمان خواستم ولی بدان
آسمان
بدون تو
برای من
به جز سیاهی تمام
رنگ دیگری ندارد همچنان
پی نوشت:
حسرت بزرگ
داشتن، بدون تو...
بار ها
اشاره های تو به گردنم،
ولی هنوز هم سرم به باد نرفته است... / مرا ببخش
پی نوشت:
"افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم"
شاعر؟!
مدام می گویند "دوری و دوستی"...
نمی خواهم!
"دوری و دوستی" نمی خواهم!
وقتی تو به من اینقدر نزدیکی...
"و نحن أقرَبُ إلیهِ مِن حَبلِ الوَرید" (سوره مبارکه ق، آیه شریفه 16)
و ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم.
آخر رسید
روز خوب آرزوهایم...
***
خدای خوب...
مگذار که آرزوهایم از کفم روند...
پ.ن:
روز خوب یعنی
با تو باشم
فقط...
با تو دیگر هیچ نمی خواهم
هیچ...
حالا می بینی چقدر خوشبختم... ؟!
پی نوشت:
باور کن
هیچ چیزی بدون تو برایم معنا ندارد
پی نوشت 2:
این ها را می نویسم
تا که یادم بماند
خوشبختی هایم را...
قاصدک
چشم به راه یک نسیم
در التماس لحظه هایی از نگاه دشت، مانده است
بی خبر؛
در انتظار یک نگاه تو
چشم به در؛
مانده است
راستی،
ای وسیع تر ز دشت، ای وسیع تر ز بیشه ی نگاه قاصدک
ای فراتر از نسیم
ای تمام آرزوی هر که بی دلت شدست
می شود خبر دهی به قاصدک ؟!
پ.ن:
الهی، کفی بی عزا أن أکون بک عبدا، و کفا بی فخرا أن تکون لی ربا، الهی انت کما أحب فاجعلنی کما تحب(امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام)
الهی، لا تکلنی الی نفسی طرفه عین أبدا
پ.ن:
قاصدک چقدر حرف با تو دارد...
چقدر "تو را ندیدن"هایم در این یک سال زیاد بود...
خداوندا
حلالم کن...
راستی
من از دل آسمانِ با تو خواستم،
ببین چگونه در زمین بی تو مانده ام...
پ.ن: زخم دل به استخوان رسید...
أسئَلهُ کَشفَ ضُرّی1...
مگر کس دیگری نیز دارم؟!
1الهی و ربّی من لی غیرک أسئله کشف ضرّی و النظر فی أمری؟! (ای خدای من و پروردگار من، جز تو چه کسی را دارم که ضررهای من را رفع کند و در کارم نظر کند؟!)
به حال خود نظر نما،
که تو کریم و من گدا...
پ.ن:
إنَّ لَنا فیکَ أمَلاً طَویلاً کَثیرا...
ما درباره ی تو آرزوی دراز و بسیاری داریم...
دل مرا ببین...!
نگاه کن دل مرا،
همین...
پ.ن:
بی نگاه تو می میرد...
نوشتم: "دلم فقط هوایی تو است"
و دستم لرزید،
از ترس نبودن "فقط" ...
پ.ن:
دلم هوایی تو است...
پرواز
همیشه زیبا نیست...
اگر یاد تو از پیش چشمانم پر زند ویران می شوم...
باز
امروز
دوباره
به حجم آسمان هوای تو دارد دلم، هوای تو دارم؛
سری به این خرابه ها نمی زنی؟!
... سری به این خرابه ها بزن . . .
شهر؛
چه تنها،
بی تو...
پ.ن:
جمعه ای بی تو گذشت،
شهر ما مانده و یک هفته پر از تنهایی...
سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند
اما بگو
دلی را که درد می کند چطور؟!
پ.ن:
فکری به حالم کن...
وقتی تو حتی از یک نقطه نیز آگاهی
کاش حتی یک نقطه اضاف نگذارم... مبادا بگویی زیاد نوشته ای!
پ.ن:
گاهی نباید چیزی نوشت؛
گاهی یک سلام،
گاهی یک سلام و یک کلمه؛
و چه شیرین است که به خاطر او بیش از این ننویسی...
پ.ن2:
خدایا کمکمان کن...
ای آسمانی ترین!
حالا که گفته اند باید عاشق شوی،
چه کنم با دلی که حسرت تو دارد...؟!
حالا که نیستی
دلم عجیب گرفته است...
و چه سخت است با چنین حالی از تو بخواهم که برگردی...
پ.ن:
دلم هوایی ندارد
ای کاش هواییَش کنی...
پ.ن2:
سلام من به تو ای صاحب دلم، صاحب زمان...