وقتی زمین خیلی تیره می شود
برف
این روزگار سیاه را
زیر خود می پوشاند
اما
کاش احتیاجی به برف نبود
کاش
زمین را
کثیف نمی کردیم
وقتی زمین خیلی تیره می شود
برف
این روزگار سیاه را
زیر خود می پوشاند
اما
کاش احتیاجی به برف نبود
کاش
زمین را
کثیف نمی کردیم
شنیده بود باید خودش را در آیینه نگاه کند
تا بفهمد کیست
اما کسی به او نگفت آیینه های موازی
تو را بی نهایت بیشتر از آنی که هستی نشان می دهند
حتی واژه ها هم
وقتی به تو نرسند
راهی بن بست می شوند
اصلا واژه یی که تو در آن نباشی واژه نیست!
واژه باید منتظر باشند
واژه باید بوی انتظار بدهد
واژه باید از تو بگوید
و الا
یاوه می شود!
باران رحمت تو
یک جرعه اش هم نجات بخش است
یک جرعه باران می خواهم!
یک بار سیب خورد
بعد آن آدم شد
ما
بار ها سیب خوردیم
اما آخر آدم نشدیم!
گمان می کردم جواب ابلهان خاموشیست
اما
او جواب بنده عصیان کارش را با خاموشی نداد...
تا به حال شده منتظر خورشید باشی
و بعد از جایی که حتی فکرش را نمی کنی خورشید طلوع کند؟
مثلا از داخل تشت، جلوی دخترش!
با دستان کوچکش
چه دست ها که نمی گیرد
و چه گره ها که باز نمی کند
سه ساله ی ارباب
پینوکیو!
آدم شو
آدم ها دنیایشان بدی دارد، اما کسانی چون علی(ع) هم دارد
پینوکیو!
آدم شو...
و کاری کن هر چه زودتر دنیای آدم ها به روز موعود برسد