چنین اگر که خواست تو است
دگر چه گویم؛ که تویی حکیم...
هرچند که چشم ما جنگی ندید
اما کجا کم است عنایات هر شهید...؟!
پی نوشت:
کاش امشب عنایتی شود...
در شهر من کسی به صدای ساز تو گوش نمی سپارد
چه رسد به آن که با آن برقصد...
امروز جمعه است و من
در انتظار تماشای صدای تو...
نمی دانم چه بگویم
اما می دانی
نوری در دلم روشن است
و صدایی آهسته در دلم می گوید که تو فردا می آیی...
بگذار با تو باشم
با بهانه و بی بهانه
آنگاه که مقصود تویی تو...
( مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
شیخ بهایی )
در شهر من کنار آمدن آسان است
وقتی که نیستیم کنار مهدی فاطمه (عجل الله تعالی فرجه ) . . .
این سحر
جای تو خالیست
کنار سفره مان...
... ای نگاه تو نجات همه عالم مولا . . .
کم کم به روی هم آیند چشمان تیره ام
گویا که دوری تو خسته کرده شان...
پی نوشت:
کی شود
که چشمانم
نظر اندازند به تو...؟!
یارب ببین چه زار گشته دل بی قرار من
دستی فرود آور و دست دلم بگیر...
گویند اگر ماه بدیدید، رمضان است
گویا که ندانند
عمریست که مشتاق نظر بر رخ ماهیم و ندیدیم...
السلام علیک یا صاحب الزمان...
زخمی که از نبود تو باشد خدای من
بهتر همان که نمک روی آن زنند...
دل من تنگ شدهست
از برای خود من
دل من تنگ خودی گشته که بودش و نبودش همه از جنس خدا بود
و هست...
کشتی حسین(علیه السلام) و ناخدا خداست
حقا که کشتی نجات بود کشتی حسین (علیه السلام)
نمی دانم "دل"دست دارد یا نه
فقط می دانم
تو دستش را می گیری اگر بخواهی...
گشوده خواهند شد
در های آسمان
همین روز ها...
پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «إنَّ أبوابَ السَّماءِ تُفتَحُ فی أوَّلِ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ، و لا تُغلَقُ إلی آخِرِ لَیلَةٍ مِنهُ؛ در نخستین شب ماه رمضان، درهای آسمان گشوده میشود و تا آخرین شب آن، بسته نمیشود» بحارالأنوار،ج 93،ص 344
حبس دعا در جواب بی خیالی است
وقتی که تو بخوانی و من
ندهم پاسخی به تو...
آسمان نیز غبطه خواهد خورد
وقتی که خورشید
آید به پیش ما...
پی نوشت:
کی می رسد زمان طلوع...؟!
ما همه هیچ
هستیمان
لحظه ای از نگاه تو...
پی نوشت:
ما همه هیچ، ما نگاه... ( سهراب سپهری )
این روزها
بدون تو
ابرها جرأت باریدن می کنند...
... شاید هم از دوریت می بارند!
می بینی
چه دیوانگی ها می کند
این دل؟!
پی نوشت:
یارب برس به داد دل دیوانه...
آخرین جمعه ی این ماه به سر آمد و آن ماه نیامد از راه...
پی نوشت:
ماه شب چهارده... کجایی؟!
اینهمه لطف و کرم
می نهد بار، به سنگینی کوه
روی دوش همه مان...
پی نوشت:
از دست و زبان که بر آید...