جایی برای دل

فکر کرد زندگی هم مانند امضایش است
آنقدر آن را پیچاند
که دیگر جایی برای دلش نماند

دوری و دوستی

اگر قرار است
دوری و دوستی باشد
نزدیکی و دشمنی
تا آخر عمر به این دوری راضیم...

ماه

حیف آن ماه نبود

که تیر به چشمانش زدید؟

تب فراق

چگونه می توانم نام خود را عاشق بگذارم
وقتی که حتی یک بار هم در تب فراقت نسوخته ام؟

سیاه و سفید

چه فرقی دارد سیاه پبوشی یا سفید

وقتی نخواهی دلت حسینی باشد

و ذره ای برای حسینی شدن زندگیت تلاش نکنی؟

فرمانده

راه را اشتباهی پیدا کرده بود

رو به ابلیس کرد و گفت:

"چشم فرمانده"

شرمندگی

جهنم برایم شیرین تر است
از بهشتی که در آن شرمنده ی تو باشم

ارث مادری

تعجب نکن از سیلی خوردن سه ساله
این ارث مادریش است

کسب حلال

گفتم چرا اینقدر دروغ می گویی وقت کارت؟

گفت:

مگر در این دوره و زمانه می شود بدون دروغ مال حلال گیر آورد؟

انتخاب دوست

دوستت را که انتخاب می کنی
یادت باشد
آدمی بر کیش دوست و رفیق خود است (حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم )

دعایش کن

اگر او را می خواهی

برایش دعا کن

الهم عجل لولیک الفرج

فرزند بیشتر...

خندید و گفت:
مگه تو این اوضاع اقتصادی می شود بیشتر از یک بچه داشت؟
فراموش کرده بود که خدا روزی رسان است، آن هم از جایی که فکرش را نمی کنی
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب

قیامت

یه روز می رسه که بهمون می گن

برگه ها بالا

دیگه هیچ کس چیزی ننویسه

وقت قیامته

قناعت

نگاهی به گذشته اش کرد
خیلی از چیز هایی که می خواست را نداشت
رو کرد به اسمان و فقط یک جمله گفت:
"خدایا شکرت"

امام علی علیه السلام: گواراترین زندگی آن است که با قناعت همراه باشد ( غررالحکم، حدیث2918 )

گریه به حال خودم...

دوست دارم یک شب تا صبح

مانند تو

به حال این محب تو بگریم

گلدان

هیچ وقت نفهمیدیم

جای گل نرگس داخل گلدان است

و به این وضع راضی ماندیم...

قدم به قدم

قدم به قدم می رود
و از ما دور می شود
آه ای محرم
نمی خواهم از تو دور شود
مرا نیز با خودت ببر

تنها

چه دنیاییست
چه تن هایی بودند
که الان تنها، زیر خاکند

خاک

کاش خاک شوم
تا پدرم ابوتراب شود!

مرخصی

در جبهه وقت مرخصی گرفتن بچه ها کار ما شده بود خندیدن

می گفت: من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم، حالا شما شش ماهه می خواید برگردید؟

بیچاره ها نمی دانستند پدر و مادرش فوت کرده اند، با خجالت از تصمیمشان منصرف می شدند و می رفتند بیرون

بازگشت

هر بار که جبهه میرفت خندان برمی گشت
این بار هم برگشت
اما دیگر سر نداشت که بخندد

امضای ارباب

چه ماجرایی شده است برات کربلای من
سال هاست منتظر یک امضا مانده ام

قرآن ناطق

در صفین قرآن را بالای نیزه کردند
اما قطعه قطعه نکردند
ولی در کربلا
ابتدا قران را آیه آیه کردند
و بعد بالای نیزه...

یاد حسین علیه السلام

در این بی کسی ها
هنوز در نماز شبش
حسین(ع) را یاد می کند
زینب(س)

دوربین مدار بسته

خدایا
دوربین هایت را کجا گذاشته ای که همیشه من را می بینی؟!

تاریکی

منتظر 3 روز تاریکی آخر ماهند
و من عمریست منتظر پایان این تاریکی

نقطه سر خط

خطت را که اشتباه می نویسی
جای ادامه دادن آن
کافیست یک نقطه بگذاری
و بروی سر خط

جنس فروخته شده

دنیا که می روی
مراقب باش چه می خری و چه می فروشی
جنس فروخته شده پس گرفته نمی شود!

چترت را باز کن

چترت را باز کن
می خواهد باران ببارد
مبادا دعای باران کنی ولی چتر نداشته باشی

خدا با من است

حتی اینجا

وقت خواندن این نوشته

با توست

( و هو معکم این ما کنتم . حدید4 )