شهر؛
چه تنها،
بی تو...
پ.ن:
جمعه ای بی تو گذشت،
شهر ما مانده و یک هفته پر از تنهایی...
می ترسم از روزی که گل پژمرده گردد؛ باغبان باز نگردد...
پ.ن:
جمعه جمعه پیر می شویم...
درد داری و من
بی غم و بی درد؛
آه...
پ.ن:
چه ساده می گذرم از کنار تو
وقتی که آسمان دلت پر از غم است...
پ.ن2 :
"حجم تنهایی تو بیشتر از بودن ماست..." ( شاعر : ؟؟؟ )
دلم تو را خواست؛
نیامدی / گرفت...
پ.ن:
باز هم غروب جمعه ای بدون تو؛ دلم گرفت...
هذا یوم الجمعه، اما هنوز صدایت به گوش نمی رسد؛
امان از گوش های ناشنوا...
+اللهم عجل لولیک الفرج
پــس تــو کـجــایـی؟!
+أیـن بـقــیـةالـلــه . . .
بـاران / بـی قــرار / گـاه گــاه / . . .
مــا / بـی قــرار / گــاه گـاه / . . .
_ کــی مـی شــود تــو هـم بـبــاری ؟!
+هنوز هم انتظار جمعه ای بارانی...
امان از دل مولایم
او برای من هموار حسین(ع)وار سروری کرده است
اما من - حتی در همین روز جمعه که گذشت - برایش ذره ای از وفای عباس(ع) به میدان نیاورده ام...
نمی دانم این پرندگان برای چه می خوانند
شاید نمی دانند اینجا پاییز است
روز جمعه
و خورشید دارد از پیش ما می رود
یا شاید این ها را می دانند اما آنها هم دلتنگند
و می خواهند نوحه سرایی کنند
که باز هم منتقم خون خدا نیامد...
ای وصل تو آرزوی شیرین
برگرد...
پی نوشت:
هذا یوم الجمعه، روز صادق ترین رویا و آرزو
امروز نیز
خورشید آمد و رفت
اما
تو
نیامدی
ای خورشید...
پی نوشت:
این جمعه هم گذشت . . .
دروغ چرا
راستش
این جمعه هم...
... نمی دانم چه وقت می خوام منتظر تو باشم!
پی نوشت:
این جمعه هم منتظرت نبودم...
این زمین تاب ندارد به قدم های نگار
اینچنین شد که هزار هفته بدون جمعه ست...
پی نوشت:
هذا یوم الجمعه، اما فقط نامش جمعه است...
از خود سوال می کنم
این جمعه اگر روز آمدنت باشد
با چه رویی نظر کنم بر تو...
این جمعه هم
در انتظار تو نیستم
آه...
کی می شود که من نیز بچشم
انتظار واقعی تو را؟!
امروز جمعه است و من
در انتظار تماشای صدای تو...
نمی دانم چه بگویم
اما می دانی
نوری در دلم روشن است
و صدایی آهسته در دلم می گوید که تو فردا می آیی...
آخرین جمعه ی این ماه به سر آمد و آن ماه نیامد از راه...
پی نوشت:
ماه شب چهارده... کجایی؟!
گفته بودند
یک روز جمعه
می آیی...
... هذا یوم الجمعه، پس کجایی مولا؟!
این جمعه هم
دارد تمام می شود...
کاش بیایی
و پایان دهی
جمعه های به آخر خط رسیده را...