به طعم گندم

با تمام تلخی همیشگی؛ گندم پدر هنوز روی خوشه است، روی خوشه هاست...
جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۱۶ ب.ظ

مرخصی

در جبهه وقت مرخصی گرفتن بچه ها کار ما شده بود خندیدن

می گفت: من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم، حالا شما شش ماهه می خواید برگردید؟

بیچاره ها نمی دانستند پدر و مادرش فوت کرده اند، با خجالت از تصمیمشان منصرف می شدند و می رفتند بیرون



نوشته شده توسط امیر حسین
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

به طعم گندم

با تمام تلخی همیشگی؛ گندم پدر هنوز روی خوشه است، روی خوشه هاست...

بسم الله الرحمن الرحیم
در نبود تو
می نویسم از برای تو
از برای گریه های شامگاه تو...

می شود برای ما دعا کنی
آن زمان که می چکد
قطره های اشک از دو دیدگان تو
بعد دیدن کار های ما،
در نبود تو...؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعر هایم
همه ناتمامند
آخر
در انتظارند تا "تو" تمامشان کنی
ای پایان خوش تمام آرزو ها . . .

آخرین نظرات

مرخصی

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۱۶ ب.ظ

در جبهه وقت مرخصی گرفتن بچه ها کار ما شده بود خندیدن

می گفت: من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم، حالا شما شش ماهه می خواید برگردید؟

بیچاره ها نمی دانستند پدر و مادرش فوت کرده اند، با خجالت از تصمیمشان منصرف می شدند و می رفتند بیرون

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۲۴
امیر حسین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی